۱۳۸۱ بهمن ۶, یکشنبه

دشنه

به نظر مي رسد عشق فقط يک توطئه است...وگرنه اين گونه انکارش نمي کنند.به قول شاملو انگار دشنه يي به آستين نهان کرده باشي...

دشنه

به نظر مي رسد عشق فقط يک توطءه است...وگرنه اين گونه انکارش نمي کنند.به قول شاملو انگار دشنه يي به آستين نهان کرده باشي...

۱۳۸۱ بهمن ۳, پنجشنبه

لی تی!

يكم‌.حالا بيست‌ سال‌ از راه‌ افتادن‌ اينترنت‌ گذشته‌ است‌. اول‌ ژانويه‌ 1983 روز به‌ دنيا آمدن‌ اينترنت‌ است‌، رسانه‌يي‌ كه‌ هيچكس‌ فكرش‌ را نمي‌كرد به‌ اين‌ زودي‌ نه‌ تنها فراگير و گسترده‌ بلكه‌ جزيي‌ از زندگي‌ ميلياردها انسان‌ هم‌ بشود. شاهراه‌ نام‌ ناپذير ارتباطي‌ كه‌ مي‌شود به‌ وسيله‌اش‌ به‌ فرهنگ‌ و دانش‌ بشري‌ دست‌ يافت‌، رسانه‌يي‌ كه‌ انفجار اطلاعاتي‌ را در دو دهه‌ پاياني‌ قرن‌ بيستم‌ دامن‌زد و حالا در همه‌ حوزه‌هاي‌ زندگي‌ بشر حضوري‌ موؤر و غيرقابل‌ چشم‌پوشي‌ دارد. در اهميت‌ اينترنت‌ و تاؤيرش‌ بر زندگي‌ انسان‌ امروز همين‌ بس‌ كه‌ مي‌گويند نياز به‌ انرژي‌ هر پانزده‌ سال‌ دو برابر مي‌شود اما نياز به‌ اطلاعات‌ در عرض‌ يك‌ سال‌ دو برابر مي‌شود.

دوم‌.پنج‌ ، شش‌ سال‌ پيش‌ چند مركز انگشت‌شمار وجود داشت‌ كه‌ به‌ شبكه‌ جهاني‌ اينترنت‌ متصل‌ بود و آنطور كه‌ از آمارها بر مي‌آيد حداكثر ايرانياني‌ كه‌ به‌ اينترنت‌ دسترسي‌ داشتند از پنج‌ هزار نفر بيشتر نبود. حالا و در سال‌ 1381 گفته‌ مي‌شود تعداد كساني‌ كه‌ در ايران‌ به‌ اينترنت‌ دسترسي‌ دارند بين‌ يك‌ ميليون‌ و هفتصدهزار تا دو ميليون‌ نفر در نوسان‌ است‌ و كارشناسان‌ پيش‌بيني‌ مي‌كنند كه‌ اين‌ تعداد در پنج‌ سال‌ آينده‌ ده‌ برابر خواهد شد. با اين‌ حساب‌ وقتي‌ به‌ سال‌ 1386 برسيم‌ بيست‌ ميليون‌ ايراني‌ روزانه‌ به‌ اينترنت‌ دسترسي‌ خواهند داشت‌.

سوم‌.سايت‌ها و روزنت‌هاي‌ فارسي‌ زبان‌ هم‌ در پنج‌ سال‌ گذشته‌ از گسترش‌ كمي‌ و كيفي‌ قابل‌ توجهي‌ برخوردار بوده‌اند اما حساسيت‌هاي‌ حكومتي‌ تنها در يك‌ سال‌ گذشته‌ به‌ ناگهان‌ افزايش‌ چشمگيري‌ يافته‌ است‌. اين‌ حساسيت‌ زماني‌ بيشتر شده‌ كه‌ بتدريج‌ و در دو سال‌ گذشته‌ پس‌ از تعطيلي‌ روزنامه‌ها گروههاي‌ سياسي‌ براي‌ انتشار اخبار و تحليل‌هاي‌ مورد نظرشان‌ به‌ اينترنت‌ رو آورده‌اند. سياسي‌ شدن‌ اينترنت‌ در ايران‌ معلول‌ علت‌هاي‌ ديگري‌ است‌ كه‌ بخشي‌ از آن‌ به‌ جدال‌ رسانه‌يي‌ اصلاح‌طلبان‌ و محافظه‌كاران‌ بر مي‌گردد. از چند ماه‌ پيش‌ كه‌ اين‌ جدال‌ رسانه‌يي‌ با راه‌اندازي‌ روزنت‌هاي‌ مختلف‌ تشديد شده‌، تا امروز بارها برخي‌ از محافظه‌كاران‌ بر ايجاد محدوديت‌هايي‌ در اينترنت‌ سخن‌گفته‌اند. شواهد از آن‌ حكايت‌ دارد كه‌ محافظه‌كاران‌ با راه‌اندازي‌ روزنت‌هايي‌ درصددند تا بر شدت‌ جدال‌ تازه‌ رسانه‌يي‌ بيفزايند و از طرف‌ ديگر با پيدا كردن‌ راهكارهايي‌ از تاكتيك‌ «تور قانون‌» براي‌ محدود كردن‌ اينترنت‌ بهره‌ بگيرند.

چهارم‌. در اساطير يونان‌ رودخانه‌يي‌ به‌ نام‌ لي‌تي‌ در جهان‌ مردگان‌ جاري‌ است‌، كه‌ هر كس‌ از آب‌ آن‌ بنوشد دچار فراموشي‌ خواهد شد. اينكه‌ اينترنت‌ در ايران‌ چه‌ سرنوشتي‌ خواهد داشت‌ به‌ آينده‌ ربط‌ دارد اما كاربران‌ اينترنت‌ در ايران‌ از همين‌ حالا حق‌ دارند نگران‌ آينده‌ ابررسانه‌يي‌ باشند كه‌ ممكن‌ است‌ زماني‌ بدل‌ به‌ رسانه‌يي‌ بي‌يال و دم‌ شود، آنقدر كه‌ به‌ جاي‌ دستيابي‌ به‌ فرهنگ‌ و دانش‌بشري‌ چون‌ لي‌ تي‌ نوشيدن‌ جرعه‌يي‌ از آن‌ به‌ فراموش‌ كردن‌ اينكه‌ در كدام‌ روز كدام‌ سال‌ كدام‌ قرن‌ كدام‌ سياره‌ زندگي‌ مي‌كنند منجر شود


یادداشت منتشر شده در روزنامه اعتماد 3 بهمن 1381

رویاهای ما

روياهاي ما همواره بذر با هم زيستن را مي پاشند اما دستان مان تنهايي درو مي کنند

۱۳۸۱ بهمن ۱, سه‌شنبه

بر آب

بر آب گيسوي پري باشد
چشم تو تا ابد ماهي مي ماند
تا من نباشي باور نمي کني که با اين خيال
مانند هر گياه کنار چشمه باليده بودم
آب و گياه
و چشمه و گيسو
شايد همه
سایه ي خوابي باشند
که دوش مي ديدم
در خواب اگر پري ببينی
بيدار نمي شوي.
شايان حامدي.اين اسم شايد براي بعضي ها اصلا آشنا نباشد اما خيلي ها را هم به ياد جوان نجيب و سبزه روي جنوب مي اندازد که حالا سال ها از رفتنش گذشته و مي گذرد.خيلي ها ديگر يادش نمي کنند.مجموعه شعرش مدت ها پس از مرگش انتشار يافت و آن طور که شنيدم امسال جزو کتاب هايي بود که تا مراحل ما قبل آخر جايزه شعر کارنامه هم آمد.او توي برزخ زندگي پر تناقض اين جا.و بين آدم هايي که خيلي زود همه چيز را فراموش مي کنند زماني با قلبي پر عشق زندگي کرد و شعر نوشت.و توي یک روز دي ماه 1375 خودش را طوري به مرگ گره زد که حالا شش سال مي شود که نيست.ما خيلي فراموش کاريم مگر مي شود آن سبزه روي مهربان را فراموش کرد که فراموش کرده ايم وشعرش را:
ابر ها با من بودند
ابر ها آن شب هم
که کنارت بودم
با من بودند
ابر ها باراني دارند
ابرها آن شب هم
که کنارت بودم
باراني بودند
ابرها ماهي پنهان دارند
ابر و
آن شب که کنارم بودي
ماهم بودي...

۱۳۸۱ دی ۲۳, دوشنبه

تا انتهای جهان

جهان از پايان من
شروع مي شود
وآنجا که انتهاي من است
کوه هاي بلند سر کشيده اند
و رود هاي خروشان جاري هستند
ومن از پايان جهان شروع مي شوم
و آن جا که کوه ها هموار گشته اند
و رود ها از رفتن باز ايستاده اند
آن جاست که قلب من در تهي خود
چون آتشفشاني مي تپد
بيژن جلالي
از امروز است که آغاز مي شوی و تا انتهاي جهان ادامه خواهي يافت...اي يار اي يگانه ترين يار...

۱۳۸۱ دی ۲۱, شنبه

تراژدی افشا

يكم‌.چند روز پيش‌ سيد محمد خاتمي‌، رييس‌ جمهوري‌ گفته‌: «امروز پديده‌ ننگين‌ و شرم‌آوري‌ به‌ نام‌ افشاگري‌ در جامعه‌ ما وجود دارد كه‌ در آن‌، بسادگي‌ حيثيت‌ افراد زيرپا گذاشته‌ شده‌ و آبروي‌ انسان‌ها در درگيري‌هاي‌ باندي‌ و جناحي‌ قرباني‌ مي‌شود.» اين‌ سخنان‌ خاتمي‌ را شايد بتوان‌ صحه‌گذاردن‌ بر استفاده‌ از روش‌هاي‌ امنيتي‌ در رقابت‌ سياسي‌ تعبير كرد. نگاه‌ امنيتي‌ به‌ حوزه‌ سياست‌ اما پيشينه‌يي‌ به‌ مراتب‌ طولاني‌تر دارد. بررسي‌ آنچه‌ در آستانه‌ انتخابات‌ دوم‌ خرداد 76 تحت‌ عنوان‌ كارناوال‌ عاشورا شهرت‌ يافته‌ و بولتن‌ها و شبنامه‌هايي‌ كه‌ با مشي‌ به‌ اصطلاح‌ افشاگرانه‌ در عرصه‌ انتخابات‌ انتشار يافت‌ ادعاي‌ وجود «نگاه‌ امنيتي‌ به‌ رقابت‌ سياسي‌» را به‌ اؤبات‌ مي‌رساند، گيرم‌ كه‌ بتوان‌ ردپاي‌ چنين‌ نگاهي‌ را حتي‌ پيشتر از دوم‌ خرداد هم‌ نشان‌ داد.
دوم‌.«ما در مرحله‌ حساس‌ تهاجم‌ سياسي‌ و فرهنگي‌ هستيم‌. در مبارزه‌ ما با عوامل‌ اصلي‌ آن‌ ممكن‌ است‌ عده‌يي‌ بي‌گناه‌ نيز قرباني‌ شوند. اگر به‌ كسي‌ تعدي‌ كرديم‌، نبايد نگران‌ شويم‌. بهتر است‌ ده‌ نفر بي‌گناه‌ را زجر داد ولي‌ نگذاشت‌ يك‌ جاسوس‌جان‌ سالم‌ به‌در ببرد.» اين‌ بخشي‌ از سخنان‌ يژوف‌ كميسر آهنين‌ و رييس‌ ان‌.كا.و.د در اوج‌ پاكسازي‌ گسترده‌ پس‌ از انقلاب‌ اكتبر است‌. چنين‌ تلقي‌ مي‌تواند حتي‌ پيش‌ پا افتاده‌ترين‌ روابط‌ و انتقادات‌ را به‌ نماد خيانت‌ بدل‌ كند. سخن‌ يژوف‌ را تنها برخي‌ به‌ كمال‌ در مي‌يابند: ماجراجوياني‌ كه‌ براي‌ رسيدن‌ به‌ اهداف‌ شخصي‌ يا محفلي‌ خود حتي‌ حاضرند از روش‌هايي‌ چون‌ افشاگري‌ به‌ موازات‌ پرونده‌سازي‌ رسانه‌يي‌ بهره‌ بگيرند، آنان‌ بنا به‌ مصلحت‌ منافع‌ خود «نگاه‌ امنيتي‌» را به‌ حوزه‌هاي‌ غير امنيتي‌ پمپاژ مي‌كنند، اين‌ حوزه‌ يك‌ وقت‌ مي‌تواند فرهنگي‌ باشد، زماني‌ مي‌تواند اجتماعي‌ باشد و زماني‌ ديگر سياسي‌.
سوم‌.در يك‌ جامعه‌ سالم‌ رسانه‌ها برآنند كه‌ در امور حكومت‌ با نگاهي‌ موشكافانه‌ بنگرند و اطلاعات‌ و اخبار را در جرياني‌ آزاد بين‌ مردم‌ و حكومت‌ مبادله‌ كنند. هرگونه‌ دخل‌ و تصرفي‌ در چنين‌ مبادله‌يي‌ موجب‌ به‌ هم‌ خوردن‌ توازن‌ بين‌ مردم‌ و حكومت‌ها خواهد شد و حتي‌ ممكن‌ است‌ شكاف‌ بين‌ اين‌ دو را عميق‌تر كند. «افشاگري‌» مي‌تواند يكي‌ از دخل‌ و تصرف‌هاي‌ ممكن‌ در اين‌ عرصه‌ باشد، چرا كه‌ در نفس‌ خود هيجان‌ انگيز و البته‌ تنش‌زا است‌. از دهه‌هاي‌ اخير با عنوان‌ عصر ارتباطات‌ ياد مي‌شود، انفجار اطلاعاتي‌ با ظهور موج‌ سوم‌ رسانه‌ها همچنان‌ مناسبات‌ حكومت‌ها و مردم‌ را مي‌لرزاند. آنچه‌ ليوتار از آن‌ با عنوان‌ «فرا رسيدن‌ عصر مرگ‌ استاد» در حوزه‌ آموزش‌ ياد مي‌كند حالا به‌ همه‌ حوزه‌هاي‌ زندگي‌ انسان‌ تسري‌ يافته‌ است‌. با اين‌ حساب‌ استفاده‌ از «افشاگري‌» ديگر انحصاري‌ نيست‌ و اگر بناي‌ استفاده‌ از چنين‌ روش‌هايي‌ گذارده‌ شود، تبعات‌ آن‌ حتي‌ متوجه‌ استفاده‌ كنندگان‌ از چنين‌ روش‌هايي‌ هم‌ خواهد شد.
چهارم‌.در ماده‌ 698 قانون‌ تعزيرات‌ آمده‌ است‌: «هر كس‌ به‌ قصد اضرار به‌ غير يا تشويش‌ اذهان‌ عمومي‌ يا مقامات‌ رسمي‌ به‌ وسيله‌ نامه‌ يا شكواييه‌ يا مراسلات‌ يا عرايض‌ يا گزارش‌ يا توزيع‌ هرگونه‌ اوراق‌ چاپي‌ يا خطي‌ با امضا يا بدون‌ امضا اكاذيبي‌ را اظهار نمايد يا با همان‌ مقاصد اعمالي‌ را بر خلاف‌ حقيقت‌ راسا يا به‌ عنوان‌ نقل‌ قول‌ به‌ شخص‌ حقيقي‌ يا مقامات‌ رسمي‌ تصريحا يا تلويحا نسبت‌ دهد اعم‌ از اينكه‌ از طريق‌ مزبور به‌ نحوي‌ از انحا ضرر مادي‌ يا معنوي‌ به‌ غير وارد شود يا نه‌ علاوه‌ بر اعاده‌ حيثيت‌ در صورت‌ امكان‌ بايد به‌ حبس‌ ازدو ماه‌ تا دو سال‌ و يا شلاق‌ تا 74 ضربه‌ محكوم‌ شود.» بسياري‌ از آنچه‌ در سالهاي‌ اخير با روش‌هاي‌ افشاگرانه‌ انتشار يافته‌ و اثبات‌ بخش‌ اعظم‌ آنها هم‌ غيرممكن‌ بوده‌ بي‌گمان‌ شامل‌ اعمال‌ چنين‌ ماده‌يي‌ بوده‌ است‌. اين‌ نكته‌ زماني‌ بيشتر قابل‌ تامل‌ است‌ كه‌ سخنان‌ علي‌ فلاحيان‌ وزير اسبق‌ اطلاعات‌ هم‌ اين جا نقل‌ شود.او جايي‌ گفته‌: «كسي‌ را كه‌ دستگير كنند و در زندان‌ تحت‌ فشار قرار بدهند، اين‌ فرد براي‌ استخلاص‌ خودش‌ داستان‌ درست‌ مي‌كند، آيا حرف‌هاي‌ متهم‌ را مي‌شود پذيرفت‌؟»
یاداشت منتشر شده در روزنامه اعتماد 21 دی 1381

من راز فصل ها را می دانم

زمان گذشت
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
امروز اول دي ماه است
من راز فصل ها را مي دانم
و حرف لحظه ها را مي فهمم
نجات دهنده در گور خفته است
وخاک خاک پذيرنده
اشارتي ست به آرامش
مي خواستم وقتي به ماه دختر زمستان رسيدم اين سطر هاي شعر فروغ را بنويسم.شب بود و باران.رفته بودم سینما فرهنگ فیلمش آن قدر حرف داشت که بغض توی گلوم بشکند.هرکس جاییش را به خاطر می سپرد من اين سطرها را:ما اینجاییم /بسته در بستر رود /هم چون اقيانوسي/تو را انتظار مي کشم./تو مي نويسی و من پاسخ مي دهم/من مي نويسم و تو پاسخ مي دهی/در انتظار زماني ديگر/زماني زماني زماني ديگر...
اما مرگ امان نداد.تلفن زنگ زد و مرگ خودش را به رخ کشيد.او اين جا توي بيمارستان هزار تخت خوابي تمام شده بود و ما دو روز بعد در يک روز باران ریز توي گورستاني دفنش کرديم که یک بار آمده بودي...
حالا دوباره آمده ام.دوباره مي آييم اصلا قرار نيست به اين زودي ها بشکنم.گيرم که همه دنيا بخواهند تو که نمي خواهي.خيام لابد تجربه اش را داشته که آن همه سال پيش نوشته:تا راه قلندري نپويي نشود/رخساره به خون دل نشويي نشود...پس این جا و اکنون جاي به خاک افتادن نبوده و نيست.باید به آفتاب دوباره سلام کنم چرا که من راز فصل ها را مي دانم.سلام اي شب معصوم/سلام ای شبي که چشم هاي گرگ هاي بيابان را/به حفره هاياستخواني ايمان و اعتماد بدل مي کني...سلام ای شب معصوم...امروز اول دي ماه است...

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes