۱۳۸۴ شهریور ۲۷, یکشنبه

نقش تازه مداحان در تحولات سیاسی ایران

حمايت مداحان از همکار سابق خود

اعتراض مهدی کروبی و چند تن از روحانيون و کسانی که سال ها پای ثابت مدح و روضه بوده و خودشان منبری هستند به سياسی بازی مداحانی که در سال های اخير در عرصه سياسی کشور ظاهر شده اند، مساله ای را که زير پوست مجالس مذهبی و عزاداری ها وجود داشت ناگهان دربرابر جامعه سياسی و مذهبی کشور قرار داده است.اين در حالی است که برای نخستين بار در تاريخ ايران کسی که سابقه مداحی دارد به رياست دولت رسيده است.

در مجلس پرسه سالگرد درگذشت حاج داوود کريمی فرمانده پيشين و محبوب سپاه پاسداران که سال هائی را هم در کنج زندان گذرانده بود، وقتی مداح به بدگوئی از اصلاح طلبان و مدح احمدی نژاد پرداخت اول مهدی کروبی و به دنبال وی سی تنی مجلس را ترک کردند. اما در طول سيصد سالی که از حضور مداحان در صحنه سياسی می گذرد اين اول بار نيست که کار آنان با اعتراض هائی روبرو می شود.

کسوت تاریخی مداحان

اگر به گذشته مداحی اعم از نوحه خوانی و مولودی خوانی بازگردیم در می یابیم که سرآغاز مداحی شناخته شده در ایران از دوره صفویه است . دوره یی که حکومت برای گسترش و تثبیت خود به گسترش تشیع پرداخت و این شاید تنها راه در برابر همسایه قدرتمندی چون عثمانی بود که شاهان آن خود را خلیفه مسلمین نیز می دانستند.

مداحان البته در طول این چند صد سال همیشه در سایه روحانیان قرار داشتند. کار آن ها جلب و جذب مخاطب و گرم کردن مجلس و آماده کردن فضا برای روحانیان بود. روحانیان، همان طور که از مفهوم کلمه برمی آید،در طول همه آن سال ها به واسطه تخصص شان در شریعت و منابع دینی همواره مورد اعتنا و اعتماد مردم بودند و از طرفی مورد مشورت حاکمان و شاهان نیز بودند، اما مداحان را نه با زندگی مردم کاری بود و نه با حکم حاکمان. آن ها قرار بود به عنوان یک رسانه، بخش های حماسی زندگی پیشوایان دین را روایت کنند؛ البته تا آن جا که به احساس مخاطبان مربوط می شد، وگرنه بخش عقلانی این روایت، کار واعظان و از حیطه کاری مداحان خارج بود، چرا که ایشان نه درس خوانده بودند اغلب ، و نه چنان متخصص در امور دینی که بتوانند به دیگران درس دینداری بدهند. هنر اصلی شان داشتن صدایی بود و عشق به پیشوایان دین و احتمالا مربیانی که با گوشه هایی از ردیف های موسیقایی آشنا بوده اند . و همین هم بود که مردم نیز برای مداحان ارزش قدسی قائل نبودند ، آن گونه که برای روحانیان. و حکومت ها نیز آن ها را یک قشر با گروه اجتماعی نمی دانستند چرا که مداحی حتا شغل یا تخصص به حساب نمی آمد بلکه بیشتر یک علاقه یا عشق بود.

گزارش هائی از دوران مشروطيت نشان می دهد که در آن انقلاب، هم مشروطه خواهان و هم مستبدين بارها و بارها از مجالس روضه خوانی و عزاداری ها سود برده و گاهی هم در همان مجلس به زد وخورد پرداخته اند.
مشهور ترين اتفاق را تاريخ به نام واقعه توپخانه ثبت کرده که عزاداری مفصلی بود که در دوران استبداد صغير به پايمردی شيخ فضل الله نوری با پول دربار محمد علی شاه برپا شد و بنا به گزارش مشروطه خواهان در حالی که در چادرهائی که زده شده بود تعزيه و نوحه خوانی رواج داشت و بزرگ ترين مداحان شهر مشغول به گريه گرفتن از جماعت بودند، در سوی ديگر ميدان اراذل و اوباش به مشروب خواری مشغول بودند و کارشان به رسوائی کشيده بود.

موضوعی که در محاکمه شيخ فضل الله نوری هم مطرح شد و به درآوردن چشم يک جوان به جرم مشروطه خواهی منجر شد از آن جا ناشی شده بود که مداحی از مداحان پيرو شيخ فضل الله گفته بود در موقع مداحی گفته بود مشروطه خواهی کسی است که چشم نامحرم به حرم کربلا داشته است.

گرچه احمد کسروی و ديگر تاريخ نويسان از واقعه توپخانه و ماجراهای ديگری در جريان انقلاب مشروطيت گفته اند که در تهران رخ داده است اما نوشته های پراکنده نشان می دهد که در شهرهای دور و نزديک مداحان در آن دوره قدرت بيش تری کسب کردند و پهلو به پهلو روضه خوانان به جهت دادن مردم پرداختند. در کرمان قصه حاج موسی معروف شده است و در اصفهان هنوز ماجرای کشمکش دو مداح در مسجد شاه با حضور ظل السلطلان و آقا نجفی ورد زبان هاست.

اين همه در دوران رضاشاه به پايان رسيد، و روضه خوانان و مداحان فقط به ذکر مصيبت آن هم در مجالس دارای دارای مجوز مشغول شدند و کم کم برای مصون ماندن از تعرض دعا به جان اعليحضرت را هم بر مداحی های خود افزودند. کاری که تا آخرين روزهای سلطنت ادامه داشت. گزارش های ساواک نشان می دهد که اين سازمان با دستور شاه از طريق اداره اوقاف و هم از بودجه خود برای بعض مداحان مشهور مقرری مشخصی تعيين کرده بود تا آن ها در فرصت های مختلف همان را در ميان نوحه و مدح خاندان امامت بگويند که نظام سلطنتی می خواست.

در سال های پس از شهريور بيست، کارگردانی مداحی ها در بيت آيت الله بهبهانی در تهران متمرکز شده بود اما اين تمرکز مانع از آن نبود که شخصيت ها و احزاب هر کدام مداحانی مخصوص به خود نداشته باشند که تنها در جلسات آن ها ظاهر می شدند و در انتهای عزاداری ها شخصيت های معلومی مانند سيد ضيا الدين طباطبائی را مدح می گفتند.

از سال های 29 که آيت الله کاشانی از تبعيد به تهران برگشت و کم کم کارگردان سياست در شهر شد و چنان که خود آرزو داشت در همان نقطه ای نشست که سی سال قبل سيد حسن مدرس نشسته بود، وی کوشيد مانع از دسترسی گروه های ديگر به مداحان شود و نفوذ آن ها را به خود منحصر کند. کاری که هرگز موفق به آن نشد.

در اين زمان عده ای از مداحان به دسته سيدضيا و عده ای به واسطه سليمان بهبودی و محمد علی مسعودی به دربار بستگی داشتند. اما با نزديک شدن نهضت ملی کردن نفت و احاطه موج ملی گرائی به فضای سياسی مداحان به گفته آيت الله کاشانی جرات نداشتند که جز هواداری از نهضت امر سياسی ديگری را وارد مداحی ها و نوحه خوانی های خود کنند.

بعد از شهريور بيست، با احاطه ساواک کم کم تنها امر سياسی در روضه خوانی ها و عزاداری ها به دعا برای جان اعلی حضرت منحصر شد که روضه خوانان و مداحان به آن مشغول بودند.

دوره تازه اوج گيری کار مداحان به سال ۵۷ می رسد که همزمان با قدرت گرفتن امواج انقلاب، دوباره استفاده سياسی از مجالس مذهبی رواج يافت. درگيری مشهوری که دو سال پی در پی در تکيه ای در جنوب تهران – منسوب به ايت الله العمظمی حاج آقا حسين بروجردی بين مداحان انقلابی و دسته های مقلد آيت الله شريعتمداری رخ داد، با اعدام دو منبری و مداح مشهور متوقف ماند، گرچه ده سالی بعد دو سه تن از آنان به خاطر آن که از آيت الله منتظری بعد از عزل وی يادی کرده بودند به زندان افتادند.

رویای قدرت

بعد از انقلاب، وظيفه نظارت بر مداحان هم به وعاظ سپرده شد و اين از اثر نفوذ فلسفی واعظ بود که اهميت و نفوذی داشت. در حالی که از ديرباز مداحان اصرار داشتند زير نظر و نظارت وعاظ نروند. اما انقلاب رسيده بود و در مردم چنان شوری بود که نيازی به تهييج آن توسط مداحان نمی رفت. تا جنگ رسيد و حنگ مداحان خود را آورد. سرحلقه شان آهنگران سرودخوان سنگرها. هشت سال مردم و جوانانی که راهی جبهه ها شدند به ساخته ها و خوانده های او دلگرم بودند که شب و روز هم از راديو پخش می شد. با پايان جنگ او نيز آهسته آهسته از صحنه ها رفت و نوبت به سياسی کاری رسيد.

رابطه مداح و روحانی در طول این چند صد سال البته همیشه نزدیک بود اما نسبت شان همیشه همان بود که گفتیم تا نیمه دهه هفتاد.

در نخستین سال های دهه هفتاد، جمعیت هایی از ناراضیان جنگ شکل گرفت . این جمعیت ها صرف نظر از اهداف و چگونگی شکل گیری شان ، بیشتر کسانی را جذب می کردند که به شعار " جنگ جنگ تا پیروزی" وفادار مانده بودند.آن ها بیشتر کسانی بودند که با گشایش تدریجی فضا توسط دولت اول هاشمی رفسنجانی مخالف بودند. در همین جمعیت ها بود که مداحان به تدریج نقش پررنگ تری به فعالیت های خود دادند و در غیاب روحانیان ( که بیشتر جذب ساختار قدرت شده بودند) توانستند در هسته های کوچک اما گسترده چنین جمعیت هایی، نقش بزرگ تری را به خود اختصاص دهند.

بنا به گزارش ها، مداحان که از طبقه متوسط شهری بودند در همه سال ها با بازار نزديک بودند و در دوران حکومت قاجار گاهی همين نزديکی به زيان آن ها تمام شد و توسط حکام فلک شدند اما اين پيوند محکم تر از آن بود که به اين عتاب ها پاره شود. چنان که وقتی در ميانه دولت هاشمی رفسنجانی، در وسط اختلافی که بين مديران دولتی و بازاری ها رخ نموده بود، مداحان طرف بازار را گرفتند و گاهی در بدگوئی از دولت جلو رفتند گرچه دو سه باری به دام ماموران اطلاعات افتادند اما پيوندشان گسسته نشد.

آن زمانی بود که معلوم شده بود هاشمی رفسنجانی و همفکرانش در میان سرمایه داری بازار و سرمایه داری صنعتی، بیشتر به دومی گرایش دارند. از همين رو غلامحسين کرباسچی روحانی زاده ای که شهردار تهران بود از اول مديرانی شد که مداحی به متلک پراکنی و بدگوئی از وی و مامورانش پرداختند.

در اين دوره تازه انجمن اصناف وبازاريان نسل تازه ای از مداحان را زير بال گرفته و متشکل کرده بودند و کم کم به عنوان بازوی جناح راست به کارشان انداختند. اين عمل دو سه باری در دهه اول انقلاب رفت تا صورت پذيرد که با تندی از سوی آيت الله خمينی جمع شد. بنيان گذار جمهوری اسلامی به عنوان يک روحانی سنتی اعتقاد چندانی به ورود مداحان به بازار بازی های سياسی نداشت.

اما در دهه دوم انقلاب همزمان با قدرت گيری دوباره انجمن حجتيه و بال گشودن بازاری ها مداحان بار ديگر نقش گرفتند و نقش آن ها را در آن جمعیت های معترض چنان پررنگ کند که برخی از مداحان به نام، در عمل به کار سیاسی رو بیاورند. اگر به دو انتخابات مجلس پنجم و ریاست جمهوری سال 76 نگاه کنیم ، حضور پر رنگ جمعی از مداحان به رهبری " حاج منصور ارضی" را به وضوح می بینیم .

مداحان در آن سال ها به ناگهان از همراهی تاریخی شان با روحانیان دست برداشتند و به مقاومت در برابر بخشی از آن ها، از جمله هاشمی رفسنجانی و کمی بعد تر محمد خاتمی، پرداختند. این مقاومت البته در زمان خود چندان محسوس نبود، چرا که آن ها با استفاده از شکاف میان روحانیان وانتساب خود به یک طرف شکاف، حاشیه امنی برای مداحان دست و پا کرده بودند. همین گروه توانستند در آغاز نوحه خوانی های خود در نیمه های سال 75 نسبت هایی را به آیت الله زاده هایی چون خاتمی بدهند که در طول سالیان پیش، کمتر کسی توان آن را داشته است.

شکست ناطق نوری در انتخابات سال ۷۶ ، شکست مداحان هم بود چرا که برخی از سرشناس ترین مداحان هم چون منصور ارضی و سعید حدادیان از طرفداران سرسخت او بودند. پس از دوم خرداد اما، مداحان روش تازه یی را در پیش گرفتند. آن ها به میان توده ها بازگشتند وبا ابداع سبک هایی تازه در مداحی، از روش های جوان پسند برای جذب مخاطب بهره گرفتند . آن چه در چند سال گذشته در ایران رواج یافته نوعی مداحی پر جنب و جوش ، و همراه با خشونت و خودزنی است که با بهره گیری از ریتم های تند موسیقایی بیشتر از آنکه به یک مراسم دینی شباهت داشته باشد آدم را به یاد گروه های موسیقی مشهور غرب می اندازد.

رسانه زیر پوستی

وقتی در اسفند ۸۱ ، آبادگران توانستند شوراهای اسلامی شهرها را یکسره فتح کنند ، احمدی نژاد شهردار تهران شد. او سابقه ای در مداحی داشت و حتی مدتی را در مسجد ترک های بازار تهران در مجالس عزاداری با حضور سران هيات موتلفه مداحی هم کرده بود. رسيدن وی به شهرداری مصادف بود با قرارگرفتن امکاناتی در اختيار مداحان و عملا اين گروه مانند حزبی به حمايت از احمدی نژاد پرداختند.

از آن پس مداحان خودشان را برای سبقت گرفتن از روحانیان آماده تر کردند. زنجیره به هم پیوسته و البته نا محسوس مداحان در جلسات خصوصی ،که معمولا در حسینه ها و تکایا و منازل شخصی برپا می شود، توانست به عنوان یک رسانه غیر علنی، اما گسترده که تا دور ترین نقاط کشور هم نفوذ دارد، نقش قابل تأملی در انتخابات مجلس هفتم و ریاست جمهوری 84 بازی کند.

اگر چه در دو انتخابات اخیر از پارامترهای موثرتری هم می توان نام برد، اما می توان در حرف محمود احمدی نژاد که انتخابات اخیر را با انقلاب ۵۷ مقایسه کرده دقیق تر شد . واقعیت آن است که مداحان با استفاده از تریبون هایی که بیشتر به جای مسجد در تکایا و هیأت ها جا گرفته، همان کاری را بکنند که روحانیان با مساجد در فاصله 57 تا نیمه های دهه شصت کردند؛ بسیج توده ها و صعود به هرم قدرت. جابجایی نقش مداحان و روحانیان به تدریج نمودهای بیشتری خواهد داشت . اگر به خبرهای منتشر شده و منتشر نشده در هفته های اخیر نگاهی بیاندازیم آن وقت می شود به نقش مداحان در تحولات اخیر کشور بیشتر پی برد. " حاج منصور ارضی" مداح سرشناس ، که بسیاری از مداحان فعلی سبک وی را تقليد می کنند و خود را شاگرد وی می دانند ، از طرفداران علی اکبر ناطق نوری در انتخابات سال ۷۶، در پاسخ به برخی از نمایندگان مجلس هفتم که منتقد برخی از افراد کابینه احمدی نژاد بودند ، می گوید؛ "۱۸۶ نماینده مجلس دست به یکی کردند و به چهار وزیری که خود احمدی نژاد انتخاب کرده بود رای ندادند." وی عماد افروغ نماینده تهران را که نقدهای وی به کابینه بازتاب فراوانی در رسانه ها داشت، "آتش افروغ" خواند و گفته ؛ " خدا لعنت کند کسانی را که به ما گفتند به این ها رای بدهید."

و این در حالی است که خبرها می گویند که خود ناطق نوری حتا از شورای هماهنگی نیروهای انقلاب هم کناره گرفته است.

و باز نمونه دیگر این که مهدی کروبی ، در مراسم سالگرد حاج داوود كريمي در اعتراض به سخنان مداح مراسم، مجلس را ترك كرد و حدود ۳۰ نفر از حضار نيز پشت سر وي از مراسم خارج شدند

همه آن ها که پشت کروبی از مجلس ختم حاج داوود کريمی خارج شدند می دانستند پيوند مداح مجلس با احمدی نژاد از سر همکاری و حضور گاهگاهی احمدی نژاد در مجالس عزاداری و يک عرق حرفه ای نيست بلکه از جای ديگری مايه می گيرد که همان نقطه اتصال جناح راست است.

آيا همين نفوذ و ارتباط نيست که با وجود مخالفت تند بسياری از مراجع تقليد و از جمله آيت الله خامنه ای با نوگرائی هائی که مداحان نسل جديد ايجاد کرده اند اما همچنان آنان به خواندن ترانه های لوس آنجلسی و ترانه های دلکش و مرضيه با اشعار جديد مذهبی مشغولند و از آن مهم تر ساز و دستگاه های بزرگ توليد صوت را وارد صحنه کرده اند.

سال گذشته همين ترانه خوانی ها که موجب جذب عده‌ای از جوانان بالای شهر تهران هم به مجالس عزاداری شده است با اعتراض آيت الله مکارم شيرازی روبرو شد، اما در عمل تغييری درفضا نداد.

سوی ديگر ماجرا مداحانی هستند که در مجلس خصوصی ختم و عزاداری ظاهر می شوند و به مقتضای مجلس گاه در ميان آوازهای خود يادی هم از رضا پهلوی می کنند. يکی از مشهورترين مداحان که اينک با دريافت دستمزدی معادل يک شب يک ميليون تومان به مجالس خصوصی ثروتمندان می رود.

جدای از اين ها کسانی مانند اکبر گلپايگانی خواننده مشهور قبل از انقلاب که پدر و برادرانش مداحان مشهور شهر بودند، همچنين خوانندگان صاحب نام صدا و سيما هم در مجلس بزرگان مداحی می کنند. اين امری تازه نيست چنان که مناجات و دعای "چشمان شاه بيدار" با صدای هايده و اذانی که بعد از پيوستن مرضيه خواننده معروف به مجاهدين خلق در عراق خوانده است نشانه هائی است از سابقه طولانی حضور خوش صداها در جمع های مذهبی. اما امروز تنها خوش صدائی و به کارگرفتن تعابير خوش و از حفظ بودن اشعار کليم کاشانی برای مشهور شدن در صحنه مداحی کافی نيست. قبلا بايد با تشکيلاتی که با جناح راست و انجمن اصناف و بازاريان رابطه تنگانگی دارد ربط داشته باشند.
...
انتشار؛روزآنلاین،27 شهریور 1384

۱۳۸۴ شهریور ۲۲, سه‌شنبه

بازگشت دوران فرهنگی ویژه

ماجرای دو دهه مدیریت ارشاد اسلامی

وقتی در دوم خرداد هفتادوشش سید محمد خاتمی وزیر مستعفی فرهنگ و ارشاد اسلامی توانست با رای بیش از بیست میلیون ایرانی به مسند ریاست جمهوری ارتقاء یابد ، خیلی ها به این نتیجه رسیدند که حوزه فرهنگ در ایران می تواند حوزه یی سرنوشت ساز حتا برای سیاست مداران باشد. و از همین رو ازآن پس نگاه های بسیاری به فعالیت های وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دوخته شد اما واقعیت آن است که جناح محافظه کار از نخستین روزهای تاسيس جمهوری اسلامی به این وزارتخانه به دیده یک وزارتخانه موثر می نگریستند. و افراد مورد وثوق خود را در راس آن می پسنديدند.

مهدی بازرگان در عمر کوتاه دولت موقت، ناصر میناچی را به عنوان وزیر فرهنگ و هنر برگزیده بود که مورد اطمینانش بود، همان طور که محمد علی رجایی نیز عباس دوزدوزانی را. اين هر دو از وظايف وزارت ارشاد [ يا سابقا اطلاعات] چيزی نمی دانستند. محمد جواد باهنر، عبدالمجید معادی خواه را به وزارت فرهنگ و ارشاد برگزید که اولين روحانی بود و نرم خوترين آن ها.

عمر وزارت معادی خواه از کابینه يک ماهه باهنر فراتر رفت و او به پشتوانه نزديکی با احمد خمينی و بعض رهبران نظام در دولت مهدوی کنی و میر حسین موسوی نیز هم چنان بر مسند وزارت باقی بماند. تحولاتی که او در جهت مردمی کردن هنر به ويژه در سينما و مطبوعات ايجاد کرد چيزی نبود که چپ های تندرو را خوش آيد و از همين رو شبی در محفلی که نبايد دستگير شد . به همان دليل از وزارت واماند، اما چندی بعد معادی خواه روحانی مورد وثوق و دادستان اولين دادگاه اميرانتظام، به همان زندانی افتاد که اميرانتظام در آن بود. گرچه شب های جمعه گاه از زندان مرخصی می گرفت و گاهی در خانه بزرگانی مانند هاشمی رفسنجانی بر منبر می رفت.

محمد خاتمی که به جای معادی خواه و به اصرار رهبر انقلاب به وزارت فرهنگ و ارشاد رسید، از روزنامه کيهان رفته بود و با عطش تندروها و محافظه کارها برای فتح حوزه های فرهنگی آشنا بود هم مورد اعتماد میر حسین موسوی و هم از نزدیکان آیت الله خمینی. با اين همه در غياب رهبر افسانه ای انقلاب وی هم نتوانست جلوتندروی هائی را که به حمايت از بالاترين مقامات مفتخر بودند و به دفتر نشريات و کتابفروشی ها حمله می بردند بگيرد. استعفانامه وی اما تاريخی بود و برايش سابقه ای گذاشت که درست پنج سال بعد به صدارتش رساند.

علی لاریجانی که يک سالی به وزارت رسيد و مصطفی میر سلیم که چهارسالی در اين مقام ماند تا دوم خرداد برسد هر دو مورد اعتماد آیت الله خامنه ای بودند با اين تفاوت که اولی از سپاه آمده بود و جناح راست وی را روشنفکر می دانست و چندان برايش هورا نمی کشيد اما ميرسليم يک راست از هيات موتلفه اسلامی آمده بود و همان بود که محافظه کاران می خواستند تا عرصه فرهنگ را قبضه کنند اما به همان نشان که در انتخابات رياست جمهوری بعدی هنرمندان و اهل ادب به همان دليل که وی توصيه به ناطق نوری کرده بود به رقيب وی رای دادند همان کسی که برايشان استعفا داده بود.

آن چه در سال های پس از دوم خرداد نیز سرنوشت مدیریت فرهنگی را رقم زد نشان داد که جناح راست برای اين وزارت خانه اهميتی خاص قائل است. همين نکته وزارت مهاجرانی را پرمساله کرد. کمترين آرا را بين وزيران پيشنهادی خاتمی آورد و اولين استيضاح نيز به نام وی سکه خورد. اما عطاالله مهاجرانی با سخنوری اين مانع را رد کرد، مانع دوم هم وقتی بود که تندروها قصد جانش کردند. اين جا را با شانس پريد ولی ديگر فشارهای بالا قابل تحمل نبود و او نيز مجبور شد به همان سرنوشت دچار شود که خاتمی هشت سال قبل شده بود. استعفا داد و مانند عبدالله نوری که او هم به همين دليل از وزارت کشور برکنده شده بود، خاتمی معاونش را به وزارت رساند. احمد مسجد جامعی مانند موسوی لاری بود و وزارت خانه را مطابق ميل خاتمی کم صداتر و بيش تر در حد رهبر پيش برد. او قدر مشترک رهبری و اعتماد خاتمی بود. همان طور که می شود درباره حسین صفار هرندی سردبیرسابق روزنامه کیهان و وزیر فعلی هم گفت که قدر مشترک رهبر و رييس جمهور احمدی نژادست و شاید او تنها کسی است که می تواند نظرات رهبری نظام اسلامی را در حوزه فرهنگ اجرا کند .

شورای انقلاب فرهنگی

در سه سال نخست پس از انقلاب به خاطر حضور شرایط انقلابی در هر دو عرصه عمومی و خصوصی، نظام تازه تاسیس جمهوری اسلامی نتوانست استراتژی فرهنگی خاصی را تدوین کند، اما از سال شصت و به دنبال تشکیل شورای عالی انقلاب فرهنگی، سران جمهوری اسلامی کوشیدند تا برای تثبیت پایه های حکومت، استراتژی یکپارچه یی را در حوزه فرهنگ پی بگیرند. اگر در سال های نخست صدها نشریه و روزنامه و هزاران عنوان کتاب بدون اعمال هیچ گونه نظارتی منتشر شدند و در حوزه های دیگر فرهنگی هم چون تئاتر، سینما و موسیقی نیز نظارت نقش کم رنگی داشت، در سال های پس از تشکیل شورای عالی انقلاب فرهنگی، استراتژی محدودیت به شکل پر رنگ شدن نظارت در همه ارکان فرهنگی چنان به اجرا در آمد که تا نیمه دهه شصت عرصه فرهنگ در ایران به عرصه تبلیغات حکومتی تبدیل شد. حال آن که فرهنگ عرصه یی است که بیش از دولت ، ملت ها در آن نقش آفرینی می کنند. در همین دوره است که حتا نام وزارت فرهنگ و هنر، بزرگ ترین متولی فرهنگی کشور، به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تغییر می یابد.

با این حساب مدیریت فرهنگی تا پایان وزارت معادی خواه بیشتر از هر چیز اجرای مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی را دنبال کرد. این وضعیت حتا پس از آغازوزارت سید محمد خاتمی نیز ادامه يافت . خاتمی نیز در سال های نخست وزارتش بیش از هر چیز به موقعیتی پایبند بود که شرایط رقم زده بود و از همین رو خاتمی علاوه بر وزارت، ریاست ستاد تبلیغات جنگ را هم بر عهده گرفت و در یکی دو سال اول صدارتش در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی همان کرد که قرار بود.

از نیمه های دهه شصت اما به تدریج روزنه هایی بر فرهنگ و هنر گشوده شد که بعد ها به پنجره هایی بدل شد. اجازه انتشار به چند ماهنامه و هفته نامه به نسبت خصوصی از جمله آدینه ، دنیای سخن و بعدها صنعت حمل و نقل ، گردون ، کیان و برخی نشریات سینمایی نعمتی بود که وزارت خاتمی با خود به همراه داشت. همان طور که در حوزه کتاب، تئاتر و سینما نیز نشانه هایی از تغییرات مثبت دیده می شد. در همین دوره بود که به تدریج هنرمندان غیر حکومتی نیز مجالی برای کار و ارایه آثارشان پیدا کردند. سیاست حمایت و هدایت به جای سیاست هدایت و محدودیت نشست، اگر چه ماهیت این هر دو به هم نزدیک بود اما حسنش این بود که نقش دولت را کم رنگ تر می کرد و این فرصت را به فرهنگ می داد تا نفس بگیرد. اما این رویا دیری نپایید.

تهاجم فرهنگی

از نخستین سال های دهه دوم جمهوری اسلامی ورق بر گشت . با طرح نظریه تهاجم فرهنگی از سوی رهبر، به تدریج ابرهای تیره بار دیگر در آسمان فرهنگ و هنر ظاهر شدند. حمله به چند نشریه فرهنگی که با مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی منتشر می شدند بیش از هر چیز نمایان گر اختلاف نظر دولتمردان در چگونگی مدیریت فرهنگی بود. به دنبال همین مجادلات بود که پرونده "تهاجم فرهنگی" به شورای عالی امنیت ملی ارسال شد و حسن روحانی دبیر وقت این شورا مامور شد تا آن را در شورای عالی امنیت ملی به بحث گذارده و نتایجش را به عالی ترین مقامات حکومت منعکس کند. ارجاع بحث تهاجم فرهنگی به شورای عالی امنیت ملی، خود به خود فرهنگ را به مقوله امنیت گره زد.

"آقای روحانی دستور داشتند كه مساله را حل و فصل و ابعادش را روشن كنند و عده‌ای را برای بحث در كل موضوع دعوت كردند ازجمله آيت‌الله جنتی ، شريعتمداری، مسيح مهاجری، پورنجاتی، امين‌زاده، و محسنی اژه‌ای كه در واقع از هر دو جناح حضور داشتند و اين مساله در چندين جلسه متوالی با درگيري‌ها و بحث‌های طولانی دنبال شد.

بيشترين تهاجم در اين بحث‌ها متوجه آقای خاتمی بود و آن جناح معتقد بودند كه وزارت ارشاد باعث تهاجم فرهنگی شده ، ما هم از خاتمی دفاع مي‌كرديم و اگر روزی دبيرخانه شورا آن مذاكرات را منتشر كند، برای فهم مردم خوب است. توپخانه روزنامه‌ها هم آن روزها به هم مي‌تاختند. رهبری هم برايش اين قصه مهم بود و سخنراني‌هايی عليه تهاجم فرهنگی و شبيخون فرهنگی به كشور ما كرده بود. در واقع جناح خاتمی و جناح جنتی در اين بحث در مقابل هم بودند و در آخر خاتمی عصبانی شد و گفت كه مقصر تهاجم فرهنگی منم و اگر من از ارشاد بروم ديگر تهاجم فرهنگی وجود نخواهد داشت! و وجود من باعث تهاجم فرهنگی است كه از آن طرف گفتند نه مگر تهاجم فرهنگی به يك فرد است. خاتمی گفت بله و من همين فردا استعفا مي‌كنم و مي‌روم و فردای همان روز خاتمی استعفا كرد.

ديگرخاتمی سركار نيامد و ما هم بدنبال مراسم توديع و بدرقه ايشان در تالار وحدت تهران بوديم و مراسم سنگينی را با حضور همه اصحاب قلم، روزنامه‌نگاران ، فيلم‌نامه و نمايش‌نامه نويسان، برگزار كرديم و از خاتمی يك بدرقه‌ای حسابی كرديم و آقای هاشمی، لاريجانی را بعنوان وزير معرفی كرد و جانشين خاتمی شد." [سعید حجاریان]

پس از استعفای خاتمی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، علی لاریجانی که در سال شصت مدتی مدیریت سازمان صدا و سیما را بر عهده داشت سکاندار این وزارتخانه شد. لاریجانی در مدت وزارتش تغییرات نامحسوسی در روند سیاست های خاتمی ایجاد کرد تا همان استراتژی حمایت و هدایت را دنبال کند و تنها کوشید نقش هدایتی وزارتخانه را با اعمال سلیقه هایی پر رنگ تر کند.

مجال لاریجانی البته اندک بود چرا که او یازده ماه بعد برای تحویل گرفتن ریاست سازمان صدا و سیما از جانشینش محمد هاشمی پس از یک دهه، بار دیگر به جام جم رفت.

کشتی بان دیگر

وقتی مصطفی میرسلیم، عضو دیرین موتلفه اسلامی سکان هدایت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را در دست گرفت معلوم شد که او برای تغییرات اساسی در این وزارتخانه پا به میدان گذاشته است. اندک زمانی بعد تغییرات اساسی وزارت خانه را می شد به عینه دید. او اداره کتاب را به" اداره ویژه کتاب" تغییر داد و به علیرضا مختارپور سپرد. از آن پس بود که بسیاری از آثار شاعران و نویسندگان مستقل بار دیگر پشت دیوار سانسور گیر کرد و اجازه انتشار نیافت و حتا آثار ادیبان کلاسیک ایران هم از تیغ سانسور جان سالم به در نبرد.

دولت سینما و البته هدایت و مجازات سینماگران را بر عهده گرفت . تئاتر، هنرهای تجسمی، و موسیقی هم بر همین منوال بود. میرسلیم از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، یک وزارت دفاع فرهنگی ساخت که می خواست با تهاجم فرهنگی بجنگد. با این همه ، او هر چه تلاش می کرد تا اعتماد منتقدان مدیریت فرهنگی را به خود جلب کند باز ناتوان بود. منتقدان چنان قدرتی پیدا کرده بودند که گاه خودشان دست به کار شده و مظاهر تهاجم فرهنگی را در هم می شکستند، چنان که در حمله به کتابفروشی مرغ آمین آن را به آتش کشیدند. همزمان با دوره وزارت میرسلیم، نهادهای دیگری هم در حوزه فرهنگ به طور مستقیم دخالت کردند که فشار بر هنرمندان محصول همین دخالت ها بود.

کار هدایت فرهنگی تا بدان جا پیش رفت که هم زمان با رقابت های انتخاباتی خرداد ۷۶ مدیران فرهنگی وزارت ارشاد به جلب حمایت بخش هایی از هنرمندان برای نامزد مورد حمایت خود یعنی علی اکبر ناطق نوری رو آوردند. اما آن چه در دوم خرداد از صندوق های رای بیرون آمد رای بیش از بیست میلیون ایرانی به کسی بود که سران جناح راست او را عامل ایجاد فضای مناسب برای تهاجم فرهنگی می دانستند: خاتمی وزیر مستعفی فرهنگ و ارشاد کابینه هاشمی رفسنجانی که تندروهای راست او را از پنجره بیرون کرده بودند این بار در هیات رییس جمهور بازگشته بود.

ویترین فرهنگ

سابقه خاتمی در وزارت فرهنگ و ارشاد، استعفایش و رایی که مردم به او داده بودند، او را بر آن داشت تا برخلاف میل حامیان نظریه تهاجم فرهنگی ، عطاالله مهاجرانی را به عنوان وزیر فرهنگ و ارشاد برگزیند. چرا که حوزه فرهنگ به مانند ویترین بزرگی می توانست تغییرات را برای مردم قابل لمس کند.

مهاجرانی پس از نشستن بر کرسی وزارت اعلام کرد که اهل تسامح و تساهل است و می خواهد نقش وزارتخانه را از مجری به ناظر تغییر بدهد. ماه عسل فرهنگ اما کوتاه تر از عمر وزارت خود مهاجرانی بود . چرا که نخستین روزنامه های به نسبت مستقلی که در این دوره پا گرفتند به سرعت مورد هجوم قرار گرفته و یکی پس از دیگری توقیف شدند. در حوزه کتاب هم وضع بهتر از این نبود. همان طور که تئاتر و موسیقی و سینما هم سرنوشت بهتری نداشتند چرا که منتقدان مهاجرانی از او قدرتمند تر بودند و این امکان را داشتند تا به سرعت نوک حملاتشان را متوجه سیاست های او کنند . اهمیت بازگرداندن فضای فرهنگی به گذشته برای محافظه کاران بیشتر از آن رو بود که می خواستند ویترین بزرگ دولت خاتمی را به هم بریزند. اگر چه هم خاتمی و هم مهاجرانی در برابر تهاجم به فرهنگ ایستادگی هم کردند اما وقتی واقعیت ها را ببینیم ضربه هولناک بر پیکر فرهنگ را نیز خواهیم دید. دو شاعر و نویسنده به قتل رسیدند. بیش از یک صد و بیست روزنامه، هفته نامه و ماهنامه توقیف شدند و صدها نویسنده، روزنامه نگار و هنرمند احضار و بازجویی شده یا به زندان افتادند. شاید همین ها بود که مهاجرانی را وادار کرد حتا پس از این که استیضاح پر هیاهویی را پشت سر گذاشت ، بی سر و صدا وزارتخانه را ترک کند.

چراغ خاموش

احمد مسجدجامعی که سال ها به عنوان یکی از مدیران ارشد در وزارت فرهنگ و ارشاد حضور داشت، در چنین شرایطی از سوی خاتمی به وزارت برگزیده شد. او معتدل تر از سایر گزینه ها بود. مدیری که با چراغ خاموش حرکت می کرد و همیشه تلاش داشت تا همه را راضی نگه دارد. با این همه مسجد جامعی وقتی وزیر شد هم چنان هدف انتقادهای تند محافظه کاران بود . او برای جلب رضایت منتقدان، خسرو طالب زاده رییس اداره کتاب را کنار گذاشت، در معاونت مطبوعاتی تغییرات قابل توجهی ایجاد کرد و با انتخاب مهدی حیدریان که از مدیران صدا و سیما بود به معاونت سینمایی تلاش کرد رضایت منتقدان را جلب کند. همان طور که مسجد جامعی عقب نشینی می کرد، منتقدان پیش روی می کردند تا جایی که برای چند تن از مدیران او حتا پرونده های قضایی تشکیل دادند و برخورد با مطبوعات، نویسندگان، روزنامه نگاران و هنرمندان هم چنان ازسوی نهادهای دیگر ادامه یافت.

در نخستین روزهای پس از پیروزی محمود احمدی نژاد، یکی از مشاوران او ( مهدی کلهر) در مصاحبه یی جنجالی گفته بود که از این پس نه تنها در حوزه فرهنگ شاهد محدودیت نخواهیم بود، بلکه از هنرمندان ایرانی مقیم خارج نیز دعوت خواهد شد تا به ایران بازگردند.اما انتخاب حسین صفار هرندی معاون سردبیر روزنامه کیهان و یار دیرین حسین شریعتمداری به عنوان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی نشان داد که خیلی چیزها برگشت پذیر است. حسین صفارهرندی که در حقيقت همان ميرسليم است با همان نسبت با هيات موتلفه اسلامی در نخستین مصاحبه رسمی خود اعلام کرد که " من بر تمام اصولی که در کیهان به آن معتقد بودم ، وفادار می مانم " . او هم چنین درباره مطبوعات گفت که " به تکثر واقعی معتقدم و صحیح نمی دانم که یک نفر پشت صحنه ۲۰ نشریه باشد" .

با این حساب می شود پیش بینی کرد که سیاست های آینده صفارهرندی در پست تازه اش ادامه فعالیتهای او در روزنامه کیهان خواهد بود .تهاجم فرهنگی می تواند استراتژی فرهنگی را به همان استراتژی گذشته تبدیل کند : استراتژی هدایت و محدودیت.

حضور مختارپور و جعفری جلوه در معارفه حسین صفار هرندی همان قدر معنی دار بود که افزودن کلمه "ویژه" به اداره کتاب و تبدیل آن به "اداره ویژه کتاب" در نخستین روزهای وزارت مصطفی میرسلیم.
...
انتشار؛روزآنلاین،22 شهریور 1348

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes