۱۳۸۲ مهر ۷, دوشنبه

در باب به مکتب رفتن اصلاحات

امروز رییس اتحادیه ناشران در نامه یی به خاتمی از او خواسته که با اجرای اصل ۲۴ قانون اساسی سانسور کتاب را متوقف کند.هر چنداز قدیم گفته اند ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است اما معلوم نیست رییس اتحادیه ناشران چرا حالا چنین نامه یی را به رییس جمهوری می نویسد که ششمین سال ریاست جمهوریش را هم به پایان برده و در ماه های اخیر چند بار بر تمام شدن دوم خرداد هم تاکید کرده است.به هر حال می شود این نامه را به فال نیک گرفت.
امروز یک روزنامه دیگر توقیف شد؛یاس نو به دستور دادستانی و فعلا برای ده روز رفته است توی قیف و از آن جایی که روزهای عدالتخانه آقایان روزهای نوری(بخوانید سال نوری)یا چیزی در همان حدود است احتمالا فعلا توی قیف می ماند.
امروز محسن آرمین هم زده به سیم آخر و گفته که نه به ژنو میرود و نه به دادگاه.او این را هم گفته که در صورت صدور حکم غیابی هم از روش های دیگری استفاده خواهد کرد.آقای آرمین البته در مورد افشای قتل زهرا کاظمی نقش قابل توجهی داشته اما سیاست با حقیقت جویی کنار نمی آید.یک ضرب المثل هست که می گوید تفنگ پر یک نفر را می ترساند و تفنگ خالی دو نفر را.آقایان اصلاح طلب آن وقتی که گفتیم مصالحه در مورد قتل های زنجیره یی عاقبت ندارد گفتند عوضش تضمین گرفتیم که چنین ماجرایی تکرار نشود.اتفاقا هر چه در این چند سال سنگ بوده از همان سوراخ پرتاب شده.از اتاق معجزه کسی زنده بیرون نمی آید جنازه متحرک چرا.

۱۳۸۲ شهریور ۳۰, یکشنبه

...

ما دل به غم تو بسته داریم ای دوست
درد تو به جان خسته داریم ای دوست
گفتی که به دل شکستگان نزدیکم
ما نیز دل شکسته داریم ای دوست
ابو سعید ابوالخیر

۱۳۸۲ شهریور ۲۹, شنبه

آن عینک سیاه و مثلا روز ملی شعر

دیروز مثلا روز ملی شعر بود.معلوم نیست بر اساس چه معیار هایی حضرات این روز را روز ملی شعر اعلام کرده اند.قصدم بد گفتن به شهریار نیست که به نظرم آن چه در سال های آخر عمرش نوشت ـ و حضرات را خوش آمد‌ ـ باید با یک درجه تخفیف در پرونده شاعری او نا دیده گرفته شود.او هم بالاخره باید زندگی می کرد گیرم که این اواخر یک کمی هم برای مستمری و این طور حرف ها زیر بیرق این و آن سینه هم زده باشد.
روز ملی شعر فراتر از این حرف هاست اما و به نظرم احتیاجی نبود و نیست که روز تولد یا مرگ این شاعر یا آن شاعر باشد برای همین هم آن بالا نوشتم مثلا.قسمت دردناک این مثلا روز ملی شعر دخالت حکومت است در فرهنگ و اعمال سلیقه حضرات که اتفاقا خودشان را شعر شناس هم می دانند و این همان مصیبتی است که نیما را فرستاد آستارا و اخوان را گوشه گیر کرد و شاملو را خانه نشین و در همه این هشتاد و چند سال گذشته و به خصوص در این بیست و چند سال شعر را به نخستین قربانی سانسور تبدیل کرده است و شاعران را هم.میرزاده عشقی و فرخی یزدی و خسرو گلسرخی و سعید سلطانپور تا محمد مختاری همه قربانیان همان عینک سیاهی هستند که پشتش کسانی شعر را مدح می خواهند و شاعر را همراه حکومت.شعر ما قربانی زیاد داده برای استقلالش.و همین است که حالا هم هیچ کس نمی تواند با دستور و بخشنامه و این طور حرف ها برای شعر روز ملی تعیین کند.

۱۳۸۲ شهریور ۲۸, جمعه

علی لاریجانی و گسترش معنویت!

مدت ها ست که دیگر تلویزیون نگاه نمی کنم.فکر کنم این شانس بزرگی است که لا اقل توی دو سال گذشته به دلیل شکل تازه زندگی از آن بهره مند شدم.ولی چند ساعت پیش یکی از ما سه نفر زد و تلویزیون را روشن کرد:یک مسابقه یی روی آنتن بود به نام خط رو خط که چیزی تو مایه های همان خر تو خر خودمان بود.جایزه نقدی هم داشت و تازه مجری محترم هی تکرار می کرد که یک تلفن یک پیکان صفر.ظاهرا علی لاریجانی و دوستانش به این نتیجه رسیده اند که با مسابقه های تو مایه خر تو خر که بیشتر به شانس و اقبال و این طور چیز ها متکی است و دست بالا کپی دست چندم بعضی برنامه های ماهواره یی به حساب می آید می تواند معنویت را گسترش دهد.ظاهرا از این مسابقه ها در تلویزیون هم کم نیست.با این حساب تا چندی دیگر با فوران معنویت در ایران مواجه خواهیم شد.

۱۳۸۲ شهریور ۲۵, سه‌شنبه

اون ور مرگ

پنج شش سال پیش یه شب تو شوکا با بیژن جلالی نشسته بودیم که یکی یه انگشتر آورد و گفت این انگشتر حال درونی آدم ها رو نشون میده.ماجرا این طور بود که نگینش تو دست آدما و متناسب با حال شون رنگ عوض می کرد.به نظرم تو دست جلالی نگین قهوه یی شد ولی تو دست من سیاه.بیژن گفت تو الان باید مرده باشی.میگفت تو مثل یه دریای توفانی هستی الان.حالا اون انگشتر که نیست ولی فکر میکنم اگه بود چیزی اون ور مرگ رو نشون میداد چه تو دستای بیژن و چه تو دستای من.

۱۳۸۲ شهریور ۲۳, یکشنبه

دو کبریت سوخته

آدورنو: برای انسانی که دیگر خانه یی ندارد تادر آن زندگی کند نوشتن تبدیل به مکانی برای زندگی می شود.
پایان یک سالگی اکنون با این سطر های آدورنو شاید یک جوری حرف های دل بی قراری است که حالا جز کلمات هیچ مکان و هیچ مجالی برای ادامه ندارد.برای من حالا یک سال است که وبلاگ نوشتن افیون زخم هایی شده که به قول هدایت روح آدم را مثل خوره می تراشد...با هر تولد مردن هم کلید می خورد.با این حساب من و اکنون داریم می میریم و همین طور نزدیک می شویم به آن دهان سرد مکنده.نوشتن حالا خانه من است دیگر هیچ چیز جز کلمه آرامشم نمی دهد و همین است که این وبلاگ شده دل خوشی این روز های سیاه.همه چیز به هم ریخته است ... همه چیز به هم می ریزد ... اتاق و خانه و خیابان ... آدم ها و آدرس ها ... تایاد بگیریم چیزهایی ...که در باران تکرار می شوند را بنویسم... غار غار کلاغ ها و گم شدن دو کبریت سوخته را.

۱۳۸۲ شهریور ۱۹, چهارشنبه

قلمک‌ مجله‌ اختصاصی‌ شعر

پرهام‌ شهرجردی‌ در تلاش‌ است‌ تا بزودی‌ نخستین‌ شماره‌ مجله‌ «قلمک‌» را منتشر کند. این‌ نشریه‌ در دوره‌ جدید به‌ شعر و موضوعات‌ مربوط‌ به‌ آن‌ خواهد پرداخت‌. شهرجردی‌ را در انتشار «قلمک‌» گروهی‌ از شاعران‌ مقیم‌ داخل‌ و خارج‌ کشور یاری‌ خواهند داد.«قلمک‌» که‌ در پاریس‌ انتشار می‌یابد در ایران‌، امریکا، کانادا و کشورهای‌ اروپایی‌ توزیع‌ خواهد شد.

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes