۱۳۸۱ آذر ۳, یکشنبه

آخرين‌ ميخ‌ها بر تابوت‌ اصلاحات‌!

يكم‌.طي‌ دو هفته‌ اخير اعلام‌ حكم‌ هاشم‌ آقاجري‌ و اعتراضات‌ دانشجويي‌ به‌ چنين‌ حكمي‌، به‌ نوعي‌ التهاب‌ در فضاي‌ سياسي‌ منجر شده‌ است‌. اگر به‌ پس‌زمينه‌ صحنه‌ سياسي‌ ايران‌ در سه‌ ماه‌ گذشته‌ بنگريم‌ دو لايحه‌ «اصلاح‌ قانون‌ انتخابات‌» و «تبيين‌ اختيارات‌ رياست‌ جمهوري‌» را مي‌توان‌ مهمترين‌ گام‌ براي‌ برون‌ رفت‌ از ركود اصلاحات‌ در دو سال‌ گذشته‌ خواند. با اين‌ حساب‌ مي‌توان‌ همه‌ آنچه‌ در سه‌ ماه‌ گذشته‌ و بخصوص‌ در چند هفته‌ اخير اتفاق‌ افتاده‌ را به‌ نوعي‌ پيامدهاي‌ چنين‌ گامي‌ دانست‌.
دوم‌.تقريبا تمام‌ محافظه‌كاران‌ برآنند كه‌ لايحه‌ اصلاح‌ قانون‌ انتخابات‌ بايد رد شود اما درباره‌ لايحه‌ تبيين‌ اختيارات‌، محافظه‌كاران‌ ميانه‌رو برآنند كه‌ مي‌توان‌ چنين‌ لايحه‌يي‌ را با تغييرات‌ حداكثري‌ به‌ تصويب‌ رساند اما محافظه‌كاران‌ تندرو در اين‌ مورد هم‌ به‌ رد لايحه‌ به‌ هر قيمتي‌ اعتقاد دارند و نگران‌ آب‌ و آتش‌ نيستند. از همين‌ رو و با رجوع‌ به‌ نشانه‌هايي‌ كه‌ در هفته‌هاي‌ اخير صادر شده‌ مي‌توان‌ ادعا كرد كه‌ محافظه‌كاران‌ تندرو ميدان‌داري‌ را به‌ عهده‌ گرفته‌اند.
سوم‌.يكي‌ از تاكتيك‌هاي‌ اصلي‌ تندروها گرفتن‌ ماهي‌ از آب‌ گل‌آلود است‌. از همين‌ روست‌ كه‌ محافظه کاران تندرو در هفته‌هاي‌ اخير به‌ هرچه‌ گل‌ آلودتر كردن‌ آب‌ كوشيده‌اند. به‌ خشونت‌ كشيدن‌ اعتراضات‌ دانشجويي‌ مي‌توانست‌ يك‌ راه‌ براي‌ تحقق‌ خواست‌ آنان‌ باشد. حضور لباس‌ شخصي‌ها و بخصوص‌ برخي‌ از چهره‌هاي‌ شناخته‌ شده‌ گروه‌هاي‌ فشار مثل سعید عسکر در حاشيه‌ تجمعات‌ دانشجويي‌ غير از اينكه‌ چنين‌ خواستي‌ را بر ملا مي‌كند،بر اراده‌ محافظه کاران برای گل‌ آلود كردن‌ آب‌ صحه‌ مي‌گذارد. اما دانشجويان‌ با حفظ‌ آرامش‌ در حضور ديگران‌ چنين‌ اراده‌يي‌ را خنثي‌ كردند.
چهارم‌.آنچه‌ جمعه‌ گذشته‌ در تهران‌ و چند شهر ديگر رخ‌ داد نشاني‌ از مصمم‌ بودن‌ محافظه کاران تندرو براي‌ گرفتن‌ ماهي‌ از آب‌ گل‌ آلود است‌. به‌ خشونت‌ كشيدن‌ مراسم‌ سالگرد به‌ قتل‌ رسيدن‌ پروانه‌ و داريوش‌ فروهر در تهران‌ غير از اين‌ يك‌ معناي‌ ديگر هم‌ دارد: اينكه‌ بعضي‌ از محافظه کاران خشونت طلب كه‌ يك‌ بار در ماجراي‌ افشاي‌ قتل‌هاي‌ پاييزي‌ توانستند با همين‌ تاكتيك‌ بازي‌ را آن‌ گونه‌ كه‌ مي‌خواستند، در دست‌ بگيرند، حالا دوباره‌ از سايه‌ بيرون‌ مي‌آيند، تا با همان‌ تاكتيك‌ گرفتن‌ ماهي‌ از آب‌ گل‌ آلود بر تابوت‌ اصلاحات‌ ايراني‌ آخرين‌ ميخ‌ها را بكوبند.
منتشر شده در روزنامه اعتماد 3 آذر 81

۱۳۸۱ آذر ۲, شنبه

شب های بی ترانه

شب های بی ترانه نمانه نمانه/بی مهری زمانه نمانه نمانه...
گاهي آدم نمی تونه حرف دلش رو بنويسه.اين طور موقع ها بهتره خفه يا مودبانه ش سکوت...

۱۳۸۱ آبان ۳۰, پنجشنبه

رویای تو و آزادی

روياي آزادي خواهي ما ايرانيان هم ديگر خودش يك قصه شده.اين روزها در اعتراض به حكم اعدام آقاجري دانشگاه ها و دانشجويان در برنامه هايي شركت مي كنن كه البته تنها نيستن.برادران لباس شخصي هم اونجا تشريف دارن.امروز توي صنعتي شريف مقداري سر و دست شكسته و بعضي عكاس ها و خبر نگاران هم بي نصيب نموندن.گويا اين حكم اعدام به خواست يك آقاي محترمي صادر شده كه حالا در برابر دستور مقام بالاتر هم كوتاه نمياد.راستي ميگن تو برنامه هاي اين روزا يه سعيد هم تو لباس شخصي ها بوده.اوناي ديگه هم بودن.اون گلوله زده تو مخ طرف آزاده اين يكي تو دانشگاه حرف زده حكمش اعدامه.پاييز هميشه اينجا پر از خبر و حادثه بوده.عاليجنابان كه پيشتر توي پاييز چار سال پيش دسته گل به آب دادن و اون گند عالم گير رو .حالا دوباره اومدن و گويا يك تشكيلاتي هم درست كردن 1+10 كه امنيت رو تامين كنند.يكیش همان داكتور كه همه جور رسانه يي رو در اختيار داره.بقيه رو هم ميشه حدس بزني.عاقبت اين قصه ممكن يه تراژدي باشه يا يه كمدي.
پيشاني سختي است سنگ كه روياها در آن مي نالند...روياي تو و آزادي چقدر شبيه همند.نزديك تر از همه چيز و دور آن قدر دور كه گويي هيچ گاه توي دستهام نبوده يي.باور كن اين حبس سخت است اما به خاطر تو مي كشم.قانون خودش هم شما را دوست دارد...من شما را بيشتر از قانون دوست دارم...هميشه كه اين طور نمي مونه...اين هم اميد...

۱۳۸۱ آبان ۲۶, یکشنبه

ضد تبلیغ

يک.اينجانب شهرام رفيع زاده از مدتي پيش هيچ گونه ربطی به گروه فرهنگي روزنامه خودمان ندارم.وفقط در گروه سياسی هستم و لاغير...اخيرا يکی دوبار هم اسمم آنجاها آمده که حتما به روال معمول اشتباهی در کار بوده وباقی قضايا...
دو.اين حرف به معنی اون نيست که ادبيات رو گذاشتم کنار.ولی احتمالا ادبيات منو کنار ميذاره.لااقل خيلی ميتونن اين طور فکر کنن...
سه.روزنامه نگاريم ديگه حال نمی ده وقتی دلت داره می ترکه و نمی تونی بنويسی که مبادا قاضی جوان روزنامه را تعطيل وباقی قضايا کنه.خب معلومه که دل زده ميشی.وقتی مثلا جلو همشهری رو تو شهرستان ها ميگيرن که جام جم تو تيراژ اول بشه خب اينم لابد يه جور عدالته که معنيش رو فقط قاضی مرتضوی و احتمالا قاضی اژه ای ميدونن.و وقتی به يه روزنامه نگار تو اين مملکت به اين درندشتی پروانه روزنامه نمي دن و اونای ديگه رو يه شبه با امريه می فرستن تعطيلات خب تکليف خيلی چيزامعلومه.
چار.روزايي که مياد خيلی عجيبه.اگه يهو شنيدين که مثلا گنجي و باقي و خيلي های ديگه اومدن بيرون و باقي قضايا جا نخوريد.جناب صدام حسين فشار رو يه جورايي از سر گذروند.معلوم نيست بقيه چيکار می کنن...
اما ميماند ياد تو و اين دل بي قرار و تنهايي و تنهايي.و اين يقين که تو و آزادي از جنس هم ايد و يک روز با هم می آييد عين شعر.ناگهان و تا هميشه...

۱۳۸۱ آبان ۲۵, شنبه

تمام و ناتمام

خیلی چیز ها تمام می شوند یکیش هم من که تمام شده ام.هر چیزی یه موقعی عزیزه منم یه موقع هایی عزیز بودم وحالا نه...این که می نویسم نه می شود به هزار زبان دیگر هم نوشتش و به هزار دلیل توجیهش کرد....وباقی قضایا...
اما هیچ کس نباید فکر کند که بازی تمام شده چرا که سکه های جهان دو رو دارند و این که ونسه روموس...ناتمام ماندم و مانده...ادامه اش را عشق است...توی این پاییز همه چیزش کابوس: برف همانقدر می چسبد که مرگ...

شکاف در راست؟!

يكم‌.جناح‌ راست‌ در دوم‌ خرداد 76يك‌ شكست‌ را پذيرفت.شكستي‌ كه‌ هر چند سنگين‌ بود و براي‌ ايشان‌ باورنكردني‌ اما مي‌توانست‌ درس‌آموز باشد. از آن‌ پس‌ بخش‌ بزرگي‌ از جناح‌ راست‌ خاموشي‌ گزيد و تنها اقليتي‌ از اين‌ جناح‌ كه‌ اتفاقا شامل‌ بخش‌ تندرواش‌ هم‌ بود به‌ فعاليت‌هاي‌ پر سر و صدايش‌ ادامه‌ داد.
دوم‌.در چهار سال‌ اول‌ رياست‌ جمهوري‌ خاتمي‌ حركات‌ تندروهاي‌ راست‌ به‌ پاي‌ كل‌ اين‌ جناح‌ نوشته‌ شد تا جايي‌ كه‌ آنها حتي‌ با استفاده‌ از دوپينگ‌ نظارت‌ هم‌ نتوانستند جايگاه‌ خود را در مجلس‌ حفظ‌ كنند. انتخابات‌ مجلس‌ ششم‌ شكست‌ ديگري‌ را در پرونده‌ جناح‌ راست‌ به‌ ؤبت‌ رساند. پس‌ از شكست‌ بود كه‌ تندروهاي‌ راست‌ ميدان‌ داري‌ جناح‌شان‌ را به‌ عهده‌ گرفتند، سكوت‌ اكثريت‌ خاموش‌ اين‌ جناح‌ به‌ نوعي‌ رضايت‌ نيز آميخته‌ بود.
سوم‌.تندروهاي‌ راست‌ در پنج‌ سال‌ گذشته‌ تنها يك‌ دستاورد براي‌ جناح‌شان‌ داشته‌اند و آن‌ محدود كردن‌ دامنه‌ حركات‌ اصلاح‌طلبان‌ است‌ اما هيچگاه‌ نتوانسته‌اند چاره‌يي‌ براي‌ جنبش‌ اصلاح‌طلبي‌ بينديشند. آنها در هفته‌هاي‌ اخير بر دامنه‌ فعاليت‌هايي‌ افزوده‌اند كه‌ هزينه‌ گزافش‌ مستقيما از حساب‌ جناح‌ راست‌ در افكار عمومي‌ پرداخت‌ خواهد شد.
چهارم‌.اكثريت‌ خاموش‌ جناح‌ راست‌ اما به‌ نظر مي‌ رسد ديگر توان‌ پرداخت‌ چنين‌ هزينه‌هايي‌ را ندارد چرا كه‌ هم‌ زمان‌ را از دست‌ داده‌ و هم‌ زمين‌ را و ابهام‌ در آينده‌ چنان‌ حوصله‌شان‌ را سر برده‌ كه‌ ديگر تحمل‌ اشتباهات‌ تندروها را ندارند. آنها به تدريج‌ لب‌ به‌ سخن‌ مي‌گشايند. اعتراض‌ بخشي‌ از عقلاي‌ راست‌ به‌ حوادث‌ هفته‌هاي‌ اخير مي‌تواند سرآغاز شكافي‌ در راست‌ باشد؛ شكافي‌ كه‌ منافع‌ جناحي‌ پنج‌ سال‌ به‌ تعويقش‌ انداخته‌ و مي‌تواند آغاز دوباره‌يي‌ براي‌ راست‌هاي‌ ايراني‌ باشد.
پنجم‌.بازي‌ سياست‌ هميشه‌ قربانياني‌ داشته‌ است‌. قرباني‌ شدن‌ بخشي‌ از يك‌ جناح‌ بهتر از قرباني‌شدن‌ همه‌ است‌. اين‌ كه‌ جناح‌ راست‌ تا كجا تندروها را تحمل‌ خواهد كرد پرسشي‌ است‌ كه‌ تنها مي‌تواند تا آينده‌يي‌ نه‌ چندان‌ دور بي‌پاسخ‌ بماند،چرا كه‌ نخستين‌ سطرهاي‌ آن‌ در حال‌ نوشته‌ شدن‌ است‌.
منتشر شده در روزنامه اعتماد 25 آبان 81

۱۳۸۱ آبان ۲۱, سه‌شنبه

آرامش در حضور دیگران

يكم‌.در سال‌هاي‌ اخير و از هنگامه‌ آغاز اصلاحات‌ ايراني‌، برخي‌ محافظه‌كاران‌ همواره‌ در انتظار يك‌ موقعيت‌ استثنايي‌ بوده‌اند تا به‌ بازي‌ اصلاحات‌ در صحنه‌ سياسي‌ كشور خاتمه‌ دهند. آنها در اين‌ مورد هميشه‌ علاقه‌ به‌ آغاز يك‌ بازي‌ خشن‌ داشته‌ و دارند، چرا كه‌ در اين‌ صورت‌ مي‌توانند هر چند براي‌ كوتاه‌مدت‌، به‌ اهداف‌ خود برسند. حضور لباس‌شخصي‌ها در حوادث‌ بعد از دوم‌ خرداد اگرچه‌ در ابتدا كم‌ رنگ‌ بود، اما رفته‌رفته‌ رنگ‌ گرفته‌ و در يك‌ سال‌ گذشته‌ پررنگ‌ شده‌ است‌. اين‌ حضور مي‌تواند نشانه‌يي‌ بر تمايل‌ برخي‌ محافظه‌كاران‌ به‌ خشن‌ شدن‌ بازي‌ تلقي‌ شود.
دوم‌.به‌ دنبال‌ اعلام‌ حكم‌ اعدام‌ آقاجري‌، دانشگاهيان‌ به‌ اعتراض‌ پرداخته‌ و خواهان‌ لغو حكم‌ اعدام‌ او شده‌اند.طي‌ چند روز گذشته‌ اين‌ اعتراضات‌ در كوي‌ دانشگاه‌ و برخي‌ از دانشگاه‌ها به‌ تجمع‌هاي‌ اعتراض‌آميزي‌ منجر شده‌ كه‌ تاكنون‌ به‌ دور از خشونت‌ بوده‌ است‌. چندي‌ پيش‌ يكي‌ از روزنامه‌هاي‌ محافظه‌كار از احتمال‌ تكرار ماجراهایي‌ سال‌ 60 خبر داده‌ بود. محافظه‌كاران‌ به‌ بني‌صدري‌ كردن‌ شرايط‌ همان‌قدر علاقه‌ دارند كه‌ به‌ اعلام‌ وضعيت‌ فوق‌العاده‌. اين‌ دو گزينه‌ و ساير گزينه‌هايشان‌ مي‌تواند رابطه‌ مستقيمي‌ با آغاز بازي‌ خشونت‌ داشته‌ باشد.
سوم‌.اصلاحات‌ در ذات‌ خود از روش‌هاي‌ خشونت‌آميز پرهيز مي‌كند. يكي‌ از دلايل‌ دوام‌ پنج‌ ساله‌ اصلاحات‌ در ايران‌ هم‌ پرهيز از روش‌هاي‌ خشونت‌آميز بوده‌ است‌، وگرنه‌ وعده‌ پايان‌ عصر اصلاحات‌ در يك‌ بازي‌ خشن‌ بارها از سوي‌ برخي‌ مورد تاكيد قرار گرفته‌ است‌.
چهارم‌.هيچ‌يك‌ از استراتژي‌هاي‌ اصلاح‌طلبانه‌ مبتني‌ بر خشونت‌ نيست‌، خشونت‌ در صحنه‌ سياسي‌ تنها مي‌تواند بازي‌ ديگران‌ باشد. ديگراني‌که دشمن آزادی اند وحالا در يك‌ قدمي‌ اجراي‌ پروژه‌ برچيدن‌ بساط‌ اصلاحات‌ و اصلاح‌طلبان‌ قرار دارند. «آرامش‌ در حضور ديگران‌»، راهي‌ براي‌ اخلال‌ و توقف‌ پروژه‌ خشونت‌ است‌.
یاداشت روزنامه اعتماد 21 آبان 1381

۱۳۸۱ آبان ۲۰, دوشنبه

سنگ ها و سگ ها

برگشتم.شاید خیلی ها خوشحال نشوند از این بازگشت.آدم وقتی وارد جهنم می شود تنها و تنها با پرسش و پرسش و پرسش رو در روست و البته تنهایی و عذاب و عذاب و تنهایی... آنجا حتا عاشقی را فراموش می کنی والبت خودت را.جایی بین زندگی و مرگ.بین خنده وفراموشی.توی جهنم اولین و تنها ترین احساس بیرون زمان بودن است وفراموش کاری دیگران مثل پتک هر آن خودش را می کوبد توی سرت...باز آمدم تا قفل زندان بشکنم...راستی ما خیلی فراموش کاریم.صفر قهرمانیان مردی که به اندازه سن من توی زندان بود آزاد شد.نه از زندان.از زندگی که ما را وا می دارد به خاطر قرص نانی بیشتر به خاطر یک جوراب اضافه تر یا مثلا شهرت و ثروت و این طور چیز ها همه چیز مان را فراموش کنیم.خودمان را و دیگران را.آنهایی را که دوست داشته ایم آنهایی که دوست مان داشته اند.جتا آزادی را که این همه برایش سینه چاک کرده و می کنیم.آیا برای خوشبختی باید برای دشمنان آزادی بنویسم.برای آنهایی که هنوزاهنوز دست در کار کشتن چراغ اند...بنویسیم اما با روح آزاد.سرنوشت ما را همان بت هایی رقم می زنند که دیگران می پرستند...نوشتن برای مردان کودتا به روز گاری که سنگ ها را بسته اند و سگ ها را رها کرده اند گزینه خوبی نیست...
خیلی چیز ها عوض شده اند تو هیچ وقت عوض نمی شوی نخواهی شد...
این هم یک شعر از کف روزای تنهایی برا تو که همیشه ماهی:
روی آن سنگ
به خانه نمی آیم
تو میز را نچیده ای
برایم حتا نریخته ای یک فنجان چای
واتفاقا وقتی رفتی اتاق خواب بیدارم هنوز
پتو را بکش می کشی تا چانه ات
بخواب
می خوابی
خوابیده یی هنوز
گنجشک ها جیک جیک می کنند
وقتی غروب ها دلت شور زد
می زند
بارانیت را نپوش
باران گرفته است
باشد یا نه
فرقی ندارد نمی کند
بیرون نیا از خانه
رد نشو
این سنگ ها به زمین چسبیده اند
باور کن نمی کنی
پمن آنجا سکوت نمی کنم
نامم را خوب می دانی
زحمت نکش نمی کشی
روی آن سنگ هیچ چیز ننوشته اند
زیرش من خوابیده ام.
شهریور 81

۱۳۸۱ آبان ۱۷, جمعه

جهنم

نصرت رحمانی جایی گفته به جهنم می روی مرا هم با خودت ببر...حالا من دارم می روم جهنم هر کی دوست داره می تونه پاشه دنبالم بیاد...
دلیلش را هم کسی نپرسه.اگه بر گشتم که هیچ در صورت تلف شدن باز به قول نصرت بر گور من بنویسید جنگجویی که نجنگید اما شکست خورد...و باز دل من و غم های جهان ویاد تو و باقی قضایا...

۱۳۸۱ آبان ۱۶, پنجشنبه

دلتنگی ها

ما همیشه برای انتقام وقت داریم اما برای بخشش مجال بی رحمانه اندک است...
تاتانکا یو تانکا رییس قبیله اوکلالای سرخپوست یک وقت به رییس جمهور امریکا گفته بود:آقای رییس من در سر زمینی به دنیا آمده ام که آفتاب از آنجا طلوع می کند اما امروز از سر زمینی می آیم که آفتاب در آن غروب می کند...اهلش نکته ها می گیرند ار این جمله...و باقی قضایا و این که دلم برای تو خیلی تنگ شده ای عشق که چهره آبی ات پیدا نیست...ای عشق...

۱۳۸۱ آبان ۱۵, چهارشنبه

هیچ وقت

جهان تنها یک پنجره کوچک است برای دیدن کابوسی که مدام تکرار می شود:این که تنها خودت اضافه یی توش.
با این گرگ و میش
به صبح می رسم
به این یقین که هیچ وقت دوستم نداشته یی...

۱۳۸۱ آبان ۱۴, سه‌شنبه

رویای فراموش شده

«روياهاي‌ آدمي‌ را باد ترانه‌يي‌ مي‌خواند/ آسمان‌ پرستاره‌ ناديده‌اش‌ مي‌گيرد/ و هر دانه‌ برفي‌/ به‌ اشكي‌ نريخته‌ مي‌ماند»چند روز پيش‌ وقتي‌ 50 زن‌ و مرد مسلح‌ كه‌ بمب‌هايي‌ هم‌ به‌ خود بسته‌ بودند به‌ سالني‌ وارد شدند كه‌ قرار بود هفتصد و چند نفر ديگر شاهد اجراي‌ تئاتري‌ باشند در آن‌،كابوسي‌ كليد خورد كه‌ روياهاي‌ انساني‌ اصلي‌ترين‌ قرباني‌ آن‌ بودند.گروگان‌گيرها گفته‌ بودند كه‌ به‌ نمايندگي‌ از مردمي‌ آمده‌اند كه‌ جنگ‌ خسته‌شان‌ كرده‌، آنها روياي‌ توقف‌ جنگ‌ در چچن‌ و خروج‌ نظاميان‌ روسيه‌ را در سر داشتند. آن‌ طرف‌تر ولاديمير پوتين‌ در روياي‌ كشوري‌ امن‌ بود كه‌ آرام‌ آرام‌ دارد دوباره‌ سر بلند مي‌كند. آن‌ هفتصد و چندنفر هم‌ با روياي‌ شيرين‌ كردن‌ يك‌ روز پاييزي‌، خودشان‌ را رسانده‌ بودند به‌ سالن‌ نمايش‌. سه‌ روز بعد، ساكنان‌ خيابان‌هاي‌ اطراف‌ تیاتر مسکو با صداي‌ تيراندازي‌ و انفجار روزشان‌ را شروع‌ كردند، روزي‌ كه‌ براي‌ خيلي‌ها هميشه‌ 26 اكتبر 2002 باقي‌ خواهد ماند. وقتي‌ موسار بارايف‌ 23 ساله‌، با گلوله‌ نيروهاي‌ ويژه‌ روسيه‌ كشته‌ شد، آن‌ 25 زني‌ كه‌ به‌ خود بمب‌ بسته‌ بودند طوري‌ ضامن‌ها را كشيدند كه‌ هم‌ خودشان‌ و هم‌ تعدادي‌ از گروگان‌ها براي‌ هميشه‌ روياهاشان‌ را فراموش‌ كنند. درگيري‌ ساعت‌ها بعد به‌ پايان‌ رسيد و سكوت‌ جاي‌ آن‌ همه‌ هياهو و انفجار و خون‌ را گرفت‌. سكوتي‌ كه‌ سرشار از سخنان‌ ناگفته‌ بود و براي‌ بارايف‌ جوان‌ و همراهانش‌ بوي‌ مرگ‌، براي‌ پوتين‌ با هوش‌ طعم‌ تلخ‌ شكست‌، براي‌ مردم‌ روسيه‌ مزه‌ 11 سپتامبر و براي‌ انسان‌ قرن‌ بيست‌ و يك‌ اعتراف‌ به‌ عشق‌هاي‌ نهان‌ را به‌ همراه‌ داشت‌، عشق‌ به‌ صلح‌، روياي‌ انسان‌ و انساني‌ترين‌ رويايي‌ كه‌ قرن‌ها از فراموشي‌ آن‌ گذشته‌ است‌.

آن که بر در می کوبد

يكم‌.بني‌صدريزاسيون‌ يا بني‌صدري‌ كردن‌ شرايط‌ از جمله‌ راهكارهاي‌ شماري‌ ازمحافظه‌كاران‌ در پنج‌ سال‌ گذشته‌ بوده‌ است‌. آنها از دوم‌ خرداد 76 تا امروز بارها تلاش‌ كرده‌اند تا با چنين‌ راهكاري‌ خط‌ تقابل‌ را پي‌ بگيرند. نخستين‌ تجربه‌ آنها در اين‌ مورد همزمان‌ با قتل‌هاي‌ زنجيره‌يي‌ با شكست‌ مواجه‌ شد و براي‌ پوشاندن‌ چنين‌ تلاشي‌ سعي‌ كردند چنين‌ روشي‌ را به‌ ديگران‌ نسبت‌ بدهند. در آن‌ مقطع‌ آنها در يادداشت‌ها و سخنراني‌هايشان‌ اعلام‌ كردند كه‌ اصلاح‌طلبان‌ خط‌ تقابل‌ رييس‌جمهوري‌ و رهبري‌ را دنبال‌ مي‌كنند، حال‌ آنكه‌ خودشان‌ با اين‌ فرض‌ كه‌ در صورت‌ شكل‌گيري‌ چنين‌ تقابلي‌ مي‌توانند با استفاده‌ از شرايط‌ به‌ خواسته‌هاي‌ خود برسند به‌ چنين‌ جرياني‌ دامن‌ زده‌ و مي‌زنند. اما روش‌ و منش‌ سيدمحمد خاتمي‌ هيچ‌گاه‌ به‌ اين‌ رويا مجال‌ بروز نداده‌ است‌.
دوم‌.در يك‌ سال‌ گذشته‌ و بخصوص‌ از هنگام‌ ارايه‌ لوايح‌ اخير از سوي‌ خاتمي‌ به‌ مجلس‌، محافظه‌كاران‌ كلكسيوني‌ از پروژه‌هاي‌ شكست‌ خورده‌ در چهار سال‌ گذشته‌ را به‌ صورت‌ ملغمه‌يي‌ از تاكتيك‌ها براي‌ توقف‌ روند اصلاحات‌ به‌ كار گرفته‌اند. چرا كه‌ آنها خوب‌ مي‌دانند تصويب‌ لوايح‌ اخير فراروي‌ اصلاحات‌ از بن‌بستي‌ است‌ كه‌ محافظه‌كاران‌ با «تور قانون‌» ايجاد كرده‌ بودند.
سوم‌.دو روز پيش‌ يك‌ کيهان در يادداشتي‌ با عنوان‌ «حكايت‌ يك‌ گسست‌» نوشته‌ است‌: «هفته‌ها و ماه‌هاي‌ آينده‌، احتمالا از روزهاي‌ مهم‌ تاريخ‌ انقلاب‌ خواهد بود. اين‌ دوره‌ اگرچه‌ مي‌تواند مانند عبور از يك‌ سر بالايي‌ سخت‌ و نفسگير و پرمحنت‌ باشد، خالي‌ از بركت‌ هم‌ نيست‌. از طرفي‌ با قدري‌ تسامح‌، مي‌توان‌ آن‌ را شبيه‌ روزهاي‌ پرحرارت‌ خرداد و تير 1360 دانست‌.» اين‌ جمله‌ وقتي‌ معنا مي‌يابد كه‌ سخنان حسین شریعتمداری را هم بخوانيم‌ که گفته«با توجه‌ به‌ برخي‌ شواهد و قراين‌ اين‌ نكته‌ را بعيد نمي‌دانيم‌ كه‌ بعضي‌ حتي‌ براي‌ تشييع‌ جنازه‌ اصلاحات‌ لحظه‌شماري‌ كنند.» اگرچه‌ او‌ نگفته‌ كه‌ چه‌ كساني‌ اين‌ كار را مي‌كنند و با پذيرفتن‌ گزاره‌ خبري‌ او مي‌توان‌ حدس‌ زد كه‌ چه‌ كساني‌ خود را براي‌ تشييع‌ جنازه‌ اصلاحات‌ آماده‌ مي‌كنند. همان‌ها كه‌ پنج‌ سال‌ در برابراصلاحات‌ مانع‌ ايجاد كرده‌اند و همان‌ها كه‌ با تلاش‌ براي‌ بني‌صدري‌ كردن‌ شرايط‌ مي‌خواهند تير خلاص‌ را به‌ اصلاحات‌ شليك‌ كنند. كسي‌ كه‌ مي‌نويسد: «دوره‌ اصلاحات‌، فرصتي‌ بود كه‌ سوخت‌، دود شد و به‌ هوا رفت‌. الان‌ اين‌ فرايند، متاسفانه‌ به‌ ميتي‌ مي‌ماند كه‌ جز دفن‌ كردن‌ راهي‌ برايش‌ باقي‌ نمانده‌.» شايد مي‌خواهد همان‌ حكايتي‌ را به‌ يادمان‌ بياورد كه‌ مي‌گويد: «ببين‌ عزا، چه‌ عزايي‌ است‌ كه‌ مرده‌شور هم‌ گريه‌ مي‌كند.»
چهارم‌.وقتی یادداشت نویس کیهان مي‌نويسد: «مگر هيتلر راي‌ گسترده‌ مردم‌ را نداشت‌ و محبوبيت‌ زايدالوصفش‌ چشم‌ جهانيان‌ را خير نكرده‌ بود؟ فاصله‌ او تا ديكتاتوري‌، مگر چند قدم‌ بود؟ چه‌ شد كه‌ اين‌ منتخب‌ ملت‌، فجيع‌ترين‌ جنايت‌ها را در تاريخ‌ به‌ نام‌ خود يادگار گذاشت‌؟» و ادامه‌ مي‌دهد كه‌ «كره‌ اصلاحات‌ بعد از اين‌ همه‌ مدت‌، موش‌ زاييده‌ و در ديگش‌ آش‌ جدايي‌ دين‌ از حكومت‌ بار گذاشته‌اند و آن‌ را با هيزم‌ لايحه‌هايي‌ مثل‌ «ديكتاتور كردن‌ رييس‌جمهوري‌» و «دولتي‌ كردن‌ مجلس‌» جوش‌ مي‌آورند.» سه‌ چيز را با هم‌ منطبق‌ كرده‌ اول‌ نظام‌ جمهوري‌ اسلامي‌ و نظام‌ حكومتي‌ آلمان‌ نازي‌ را، دوم‌ سيدمحمد خاتمي‌، رييس‌جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌ و آدولف‌ هيتلر ديكتاتور نازي‌ را و سوم‌ عصر انقلاب‌ اسلامي‌ و رايش‌ سوم‌ را. برادران‌ را چه‌ شده‌ است‌؟ آنان‌ را چه‌ شده‌ كه‌ براي‌ تحقق‌ خواست‌هايشان‌ حاضرند هرمقايسه‌يي‌ را منتشر و بعد هم‌ توجيه‌ كنند؟آيا آن‌ كه‌ شباهنگام بر در مي‌كوبد، به‌ كشتن‌ چراغ‌ آمده‌ است‌؟
یادداشت روزنامه اعتماد 14 آبان 81.

امنیت سازی یا امنیت سوزی؟!

يكم‌.آنچه‌ در سال‌هاي‌ اخير و در صحنه‌ سياسي‌ كشور ظهور يافته‌ تماما محصول‌ بازي‌ در عرصه‌ سياست‌ نبوده‌ و نيست‌. بخشي‌ از رويدادها برآمده‌ از به‌ صحنه‌ آمدن‌ عناصر و انديشه‌ اطلاعاتي‌ امنيتي‌ در حوزه‌ سياست‌ بوده‌ است‌. واقعيت‌ اين‌ است‌ كه‌ از هنگام‌ تشكيل‌ وزارت‌ اطلاعات‌ كه‌ از ادغام‌ اطلاعات‌ نخست‌وزيري‌ و دستگاه‌هاي‌ اطلاعاتي‌ چند نهاد نظامي‌ به‌ وجود آمد، نوعي‌ اختلاف‌ نظر و سليقه‌ همواره‌ در اين‌ وزارتخانه‌ وجود داشته‌ كه‌ به‌ فراخور زمان‌ يكي‌ از اين‌ گرايش‌ها بر سايرين‌ غلبه‌ يافته‌ است‌.
دوم‌.از پاييز سال‌ 1377 و با افشاي‌ ماجراي‌ قتل‌هاي‌ زنجيره‌يي‌ كه‌ به‌ انتشار اطلاعيه‌ تاريخي‌ وزارت‌ اطلاعات‌ مبني‌ بر دست‌ داشتن‌ عده‌يي‌ از اعضاي‌ خودسر اطلاعاتي‌ در پروژه‌ قتل‌ها منجر شد، اختلافات‌ پيش‌گفته‌ عينيت‌ بيشتري‌ يافته‌ است‌.چه‌، هنگامي‌ كه‌ محافظه‌كاران‌ سنگر اطلاعات‌ را از دست‌ رفته‌ يافتند، در تكاپوي‌ به‌ چنگ‌ آوردن‌ آن‌ يك‌ روز ضعف‌ نهاد اطلاعاتي‌ را به‌ رخ‌ كشيدند و روز ديگر تلاش‌ كردند براي‌ به‌ كف‌ آوردنش‌ طرح‌ سازمان‌ شدن‌ اين‌ وزارتخانه‌ را پيش‌ ببرند. آنها وقتي‌ از رقباي‌ خود شكست‌ خوردند، تلاش‌ كردند تا فعاليت‌هايشان‌ را در نهادهاي‌ مستعد براي‌ موازي‌كاري‌ اطلاعاتي‌ امنيتي‌ متمركز كنند. هياهوي‌ وجود كميته‌ ر در جبهه‌ اصلاحات‌ تنها فرافكني‌ آغاز فعاليت‌هاي‌ موازي‌ ايشان‌ بود.
سوم‌.نهاد يا نهادهاي‌ موازي‌ اطلاعاتي‌ در دو سال‌ گذشته‌ اگرچه‌ ابتدا از سوي‌ محافظه‌كاران‌ مورد انكار قرار مي‌گرفت‌، اما بعدها وقتي‌ نتايج‌ فعاليت‌هاي‌ آن‌ به‌ ناگزير و براي‌ پيش‌ بردن‌ بازي‌ محافظه‌كاران‌ در عرصه‌ سياست‌ عينيت‌ يافت‌، حتي‌ مورد تاييد قرار گرفت‌. فعاليت‌ موازي‌ در اين‌ مدت‌ علاوه‌ بر ناكارآمد جلوه‌ دادن‌ نهاد رسمي‌ اطلاعات‌ كشور تلاش‌ كرده‌ تا با مهره‌سوزي‌، از نفوذ رقيب‌ رسمي‌ كاسته‌ و حتي‌ با پرونده‌سازي‌ و نظرسازي‌ از وابستگي‌ برخي‌ نهادها به‌ نظر كارشناسي‌ وزارت‌ اطلاعات‌ بكاهد.
چهارم‌.كاركرد نهايي‌ يك‌ نهاد اطلاعاتي‌ مي‌بايست‌ تامين‌ اطلاعات‌ و در جهت‌ حفظ‌ امنيت‌ ملي‌ باشد. اما آنچه‌ قرار بود مايه‌ حفظ‌ و ايجاد امنيت‌ باشد، حالا و در شرايطي‌ كه‌ اوضاع‌ بين‌المللي‌ منطقه‌ را آبستن‌ تحولات‌ كرده‌، به‌ نوعي‌ كاركردي‌ وارونه‌ يافته‌ است‌. از چند ماه‌ پيش‌ به‌ اين‌سو بارها شاهد اختلاف‌ نظر وزارت‌ اطلاعات‌ با نهاد موازي‌ اطلاعاتي‌ بوده‌ايم‌. اختلاف‌نظري‌ كه‌ در نهايت‌ به‌ جاي‌ امنيت‌سازي‌، امنيت‌سوزي‌ را دامن‌ زده‌ است‌.
پنجم‌.بازيگران‌ عرصه‌ سياست‌ شايد بهتر بدانند كه‌ سياست‌ قواعد خودش‌ را دارد، آنان‌ كه‌ به‌ دوپينگ‌ فعاليت‌هاي‌ غيررسمي‌ و غيرقانوني‌ اطلاعاتي‌ و روش‌هاي‌ كهنه‌ و نخ‌نما براي‌ پيروزي‌ در چنين‌ عرصه‌يي‌ دل‌ بسته‌اند، نه‌ تنها احتمال‌ رو آمدن‌ خود را كاهش‌ مي‌دهند، بلكه‌ امنيت‌ ملي‌ را هم‌ مورد تهديد قرار داده‌اند. اگر بنا بود محصول‌ چنين‌ روش‌هايي‌ پيروزي‌ بر رقيب‌ در عرصه‌ سياست‌ باشد، محافظه‌كاران‌ نبايد فراموش‌ كنند كه‌ آنها زماني‌ حتي‌ تمام‌ نهاد رسمي‌ اطلاعات‌ كشور را در دست‌ داشتند، اما نگاه‌ امنيتي‌ به‌ رقابت‌ سياسي‌ نتيجه‌يي‌ جز باخت‌ برايشان‌ در پي‌ نداشته‌ است‌.
منتشر شده در روزنامه اعتماد13 آبان 1381

اگر شبی از شب های زمستان مسافری آمد و بر در زد فکر نکن بيگانه است نه.او می تواند همانی باشد که بايد.بخواه که شعری برايت بخواند آنوقت اين سطر ها را خواهی شنيد:
سنگ نبشته
آنان را که به قتلم آوردند
از ياد می بری
آنان را که پروای مهر من شان نبود
من در اکنون توام هم از آن گونه که نور آن جاست
هم چون انسانی زنده که جز بر پهنه خاک احساس گرما نمی کند
از من تنها اميد و شجاعت من باقی است
نام مرا بر زبان می آری و بهتر تنفس می کنی
به تو ايمان داشتم.
ما گشاده دست و بلند همتيم
پيش می رويم و بختياری آتش در گذشته مي زند
وتوان ما در همه چشم ها
جوانی از سر می گيرد...
پل الوار

۱۳۸۱ آبان ۱۳, دوشنبه

قله

مبارزه هر قدر صعب
صعود را ادامه بده
شايد
قله تنها در يک قدمي تو باشد...
اين را با دست خودت برايم نوشتي وگفتي که از ديانا وست ليک است.حالا خيلي سخت شده.حتا ميتوانم ادعا کنم که توي اين مبارزه عدالت هم مرده.اما يقين دارم قله تنها در يک قدمي ماست...و يک عقاب پر ابهت هم آنجاست...همين و دلتنگي.وچشم هايي که عشق توش برق ميزند...من اين برق را ديده ام مي بينم...

۱۳۸۱ آبان ۱۲, یکشنبه

پاییز

این روز ها یک کمی اندوه یک کمی امید و اضطراب بعلاوه مقدار زیادی رنج و انتظار و نکبت آمده سراغم.به اینها می شود بد بختی های دیگر را هم اضافه کرد و البت پاییز را که همه چیزی را می خشکاند حتا ریشه های عمیق دوستی و رفاقت را.بی خبری درد بی درمانی ست این که پسر مثلا بن لادن را اینجا کرفته باشند یا جای دیگر خیلی هم فرق نمی کند.در ضمن این جمله هم خیلی قشنگ و هم خیلی دردناک است:نگاه کن چه کسی را جا می گذاری...

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes