۱۳۸۱ مهر ۸, دوشنبه

بازي در شهر سوخته

يكم‌. دو لايحه‌ اصلاح‌ قانون‌ انتخابات‌ و تبيين‌ اختيارات‌ رييس‌جمهوري‌ كمتر از يك‌ ماه‌ پس‌ از سخنان‌ خاتمي‌ به‌ مجلس‌ رفته‌ است‌ تا آينده‌ اصلاحاتي‌ را كه‌ خاتمي‌ در پنج‌ سال‌ گذشته‌ پيگيرش‌ بوده‌، رقم‌ بزند.
دوم‌. اخيرا معاونت‌ مطبوعاتي‌ وزارت‌ فرهنگ‌ و ارشاد اسلامي‌ نتايج‌ يك‌ نظرسنجي‌ پيرامون‌ سخنان‌ يك‌ ماه‌ پيش‌ خاتمي‌ را انتشار داده‌ است‌. براساس‌ اين‌ نظرسنجي‌ 82.8 درصد نظردهندگان‌ خواستار افزايش‌ اختيارات‌ رييس‌جمهوري‌ شده‌اند، در حالي‌ كه‌ 41.5 درصدشان‌ خاتمي‌ را بهترين‌ رييس‌جمهوري‌ ايران‌ دانسته‌ و 24 درصدشان‌ خواهان‌ استعفاي‌ خاتمي‌ شده‌اند.
سوم‌. همانطور كه‌ پيش‌بيني‌ مي‌شد محافظه‌كاران‌ در برابر لوايح‌ فوق‌ دو راه‌ را در پيش‌ گرفتندأ راديكال‌ها بناي‌ مخالفت‌ با هر دو لايحه‌ را گذاشتند و محافظه‌كاران‌ معتدل‌تر، در عين‌ انتقاد از لايحه‌ تبيين‌ اختيارات‌ رييس‌جمهوري‌، به‌ مخالفت‌ با لايحه‌ اصلاح‌ انتخابات‌ تاكيد كردند.اين‌ در حالي‌ است‌ كه‌ براساس‌ نظرسنجي‌ پيش‌گفته‌ 80.3 درصد نظردهندگان‌ مشكل‌ اصلي‌ كشور را عدم‌احترام‌ به‌ راي‌ اكثريت‌ دانسته‌اند. با اين‌ حساب‌ مي‌توان‌ دو سرنوشت‌ براي‌ لوايح‌ فوق‌ متصور شدأ سرنوشت‌ حداقلي‌ رد لايحه‌ اصلاح‌ قانون‌ انتخابات‌ توسط‌ نهادهاي‌ نظارتي‌ و تصويب‌ لايحه‌ تبيين‌ اختيارات‌ رييس‌جمهوري‌ با تغييرات‌ حداكثري‌ است‌. اما سرنوشت‌ حداكثري‌ لوايح‌، رد هر دو لايحه‌ از سوي‌ نهادهاي‌ نظارتي‌ خواهد بود.
چهارم‌.محافظه‌كاران‌ در پنج‌ سال‌ گذشته‌ زمين‌ داده‌اند تا زمان‌ بگيرند، حالا آنها در اين‌ فكرند كه‌ زمان‌ بدهند و زمين‌ بگيرند و از همين‌رو احتمالا سرنوشت‌ حداقلي‌ را براي‌ لوايح‌ رقم‌ خواهند زد.
پنجم‌.نقش‌ خاتمي‌ و اصلاح‌طلبان‌ در قدرت‌ از اين‌ پس‌ در تعيين‌ سرنوشت‌ اصلاحات‌ پررنگ‌تر خواهد بود. آنها بايد اعلام‌ كنند كه‌ تنها در صورتي‌ به‌ بازي‌ ادامه‌ مي‌دهند كه‌ زمان‌ و زمين‌ را با هم‌ در اختيار داشته‌ باشند، چرا كه‌ در غير اين‌ صورت‌ جنبش‌ اصلاح‌طلبي‌ به‌ مثابه‌ بدنه‌ از سر خود يعني‌ اصلاح‌طلبان‌ جدا خواهد شد.
ششم‌.محافظه‌كاران‌ هم‌ بهتر است‌ اين‌ نكته‌ را از ياد نبرند كه‌ هر جنبشي‌ ليدرهاي‌ خود را خواهد يافت‌، ليدرهاي‌ جنبش‌ اصلاح‌طلبي‌ فعلا جزيي‌ از حاكميت‌اند. با آغاز جدا سري‌، جنبش‌ اصلاحات‌ سري‌ را خواهد جست‌ كه‌ حتي‌ مي‌تواند تغييرات‌ كيفي‌ اين‌ جنبش‌ را در پي‌ داشته‌ باشد.تغییر کیفی می تواند جنبشی اصلاحی را به جنبشی انقلابی بدل کند.
یادداشت روزنامه اعتماد،دوشنبه 8 مهر 81

اداي‌ دين‌ به‌ شاعر مهرباني‌ و نگراني‌

وقتي‌ بنويسم‌ شاعري‌ با مو و ريش‌ مجعد و چشمي‌ خيره‌ كه‌ اندوه‌ جهان‌ را در نگاهش‌ منتشر مي‌كرد، شايد خيلي‌ها سهراب‌ سپهري‌ را جلوي‌ خودشان‌ ببينند: نشسته‌ و مي‌نويسد «واژه‌ بايد خودباد /واژه‌ بايد خود باران‌ باشد». شاعر رنگ‌ها و سيب‌ فكر مي‌كرد زندگي‌ خالي‌ نيست‌ و براي‌ پر كردن‌ حجم‌ زمان‌ مهرباني‌ را مي‌گذاشت‌ جلوي‌ همه‌. او «به‌ يك‌ آيينه‌ ، يك‌ بستگي‌ پاك‌ قناعت‌» داشت‌ و تمام‌ نگراني‌اش‌ اين‌ بود كه‌ آب‌ گل‌ نشود. هنرمندي‌ از دل‌ دهه‌ سی که‌ برمي‌ آيد تا كلمات‌ را رنگ‌آميزي‌ كند و آنقدر تنها باشد كه‌ هيچ‌ كس‌ آمدن‌ و رفتنش‌ را قدرنداند. گويي‌ او «هيات‌ تشنه‌تنهايي‌» بود و آرزويي‌ نداشت‌ جز همان‌ كه‌ نوشته‌ است‌ «كاشكي‌ اين‌ مردم‌ دانه‌هاي‌ دلشان‌ پيدا بود.» بعضي‌ها دوبار گور مي‌شوند يك‌ بار بخاطر خودشان‌ و بار ديگر بخاطر عشقشان‌. سهراب‌ هم‌ دوبار گور شده‌است‌، يكي‌ در دل‌ سه‌ دهه‌ شعر و نقاشي‌ و بار ديگر توي‌ همان‌ ارديبهشتي‌ كه‌ سياست‌ مي‌برد ارديبهشت‌۵۹.او زماني‌ نوشته‌ است‌. «روزي‌ خواهم‌ آمد و پيامي‌ خواهم‌ آورد /و در رگ‌ها نور خواهم‌ ريخت‌». چند روز ديگر او، 22 سال‌ پس‌ از سرطان‌ و تنهايي‌ 75 ساله‌ مي‌شود،آن‌ موهاي‌ مجعد حالا مي‌بايست‌ سپيد شده‌ باشد و آن‌ نگاه‌ خيره‌ در امتدادش‌ حالا مي‌توانست‌ غير از اندوه‌، ياس‌ را هم‌ در خود داشته‌ باشد. اگر سهراب‌ مي‌ماند و در مي‌يافت‌ كه‌ حرف‌مادرش‌ راست‌ بوده‌ «موسم‌ دلگيري‌ است‌.»خواندن‌ و تازه‌ خواندن‌ شعرهايش‌ اداي‌ دين‌ اينجا و اكنون‌ ، اداي‌ دين‌ ما به‌ شاعر مهرباني‌ و نگراني‌ است‌. او كه‌ مي‌دانست‌ «زندگي‌ چيزي‌ نيست‌ كه‌ لب‌ تاقچه‌ عادت‌ از ياد من‌ و تو برود»، اين‌ را هم‌ به‌ ما آموخت‌ كه‌ «مرگ‌ پايان‌ كبوتر نيست‌».

پایان نامه

چند روز ديگر
و چند هفته پس از آن که يکی و عشق را
جلوی هم کلاسي هاو
پدر و مادرت
و استادانی که هيچ حرفی برای گفتن ندارند
بکش
کشته يی
همه با احترام
به دختر کوچکی که حالا برای خودش
خانوم شده يی به خدا
چشم
نمی آيم
که چشم هايم را ببينی
اين اشک
دريا نيستم
رودخانه بودم برايت
که هر وقت دلت خواست
خواستی آمدم
نمی خواهی نمی آيم
نمی خواهی نمی آیم
دفاع کن خوب
این پایان نامه نیست
که سطرهاش را تو بنویسی
من بخوانم
قصاب ها هم به خدا
دلم همیشه پیش توست
این را خودت بهتر دانسته یی می دانی
و نیامدم
آنها به تو گل می دهند
نمره خوب
چند جعبه شیرینی و شکلات
من زندگی را
دفاع نکن
این پایان نامه نیست
چند روز دیگر
هفته هاست که نمی خوابم و
کابوس
قرار بود شبش حرف های عاشقانه تری بزنم
با سه پاکت روز را تمام
یک نخ نبود
که پاره اش کنی
ما وصله می زنیم ای عشق
و صبر مان مثل دل مان کوچک نیست
و صبر مان مثل دل مان نازک نیست
چند روز دیگر
هفته هاست که با سیگار ها دود شده ام
و نیستم
جای چشم هام منطق و حرف های دیگران را
گیرم که گذاشتی
جای این دل چرا می گذاری؟
چرا فکر کرده یی تنها
چرا تنها فکر کرده یی
همه دنیا با هم اند
توی این بازی
من یک طرف هستم
باختم
عادلانه نبود نیست
تو هم سر دنیا را گرفتی
این روز ها و چند روز و سال و سال ها
توجلوی هم کلاسی ها و
پدر و مادرت
و استادان و خیلی کسان دیگر
از چیزی دفاع کرده یی می کنی
که پایان نامه نیست
که پایان نامه نیست
دنیا نامرد تر از این حرف هاست
باور کن.
23تیر 1381

۱۳۸۱ مهر ۷, یکشنبه

برای او یا تو

میتوانم خوش حال باشم.لااقل خودم این طور فکر میکنم.وقتی پس از این همه انتظار در میابی که او هنوز مینویسد جز خوشی هیچ حس دیگری دست نمی دهد به آدم. نوشتن را فقط با نوشتن میتوان جبران کرد همان طور که عشق را فقط با عشق.

۱۳۸۱ مهر ۶, شنبه

کتیبه سوم

ما روزگار غريبی داريم : ديروز سپانلو را ديدم او هنوز درگير مشکل خانه يی است که سر اعتماد به يک دوست از دست داده. پريروز امير محبيان و عليرضا علوی تبار آمده بودند روزنامه. آنها هم هنوز درگير بازیی هستند که ملت سر اعتماد (می توانيد بخوا نيد اتفاق) سپرده دست شان. راستش را بخواهيد من هم درگيرم. درگير اعتماد به ديگران. ديگرانی که دوستشان داشته ام و دوستشان خواهم داشت گيرم که همه زندگيم را سر اين اعتماد ببازم يا باخته باشم.از روزگار ما جز غريب بودن چه انتظاری می شود داشت؟

۱۳۸۱ مهر ۵, جمعه

کتیبه دو

بعضی اوقات آدم طوری گير می کند که خودش هم نمی داند چرا. ما آدم ها موجودات عجيبی هستيم و عجيب تر سر نوشتی است که برای خودمان رقم ميزنيم:يکی پرواز ميکند يکی آواز مي خواند.
تو فکر مي کنی شاملو چرا نوشته:
ياديم و خاطره اکنون
دو پرنده
يادمان پروازی
و گلويی خاموش
يادمان آوازي

۱۳۸۱ مهر ۳, چهارشنبه

جنبش های دانشجویی؛حقیقت جو، نه قدرطلب

يكم‌.دانشگاه‌ بخاطر كاركردش‌ و آنچه‌ در خود جا داده‌ مي‌تواند آينده‌ ملتي‌ را رقم‌ بزند. اين‌ ادعا لااقل‌ دو پشتوانه‌ غير قابل‌ انكار دارد، اول‌ اينكه‌ دانشگاه‌ بيشتر از آن‌ كه‌ جايگاه‌ انباشت‌ و انتقال‌ دانش‌ و انديشه‌ باشد، مولد انديشه‌ و دانش‌ است‌. ديگر اينكه‌ دانشجويان‌ پرانرژي‌تر، فعال‌تر، هوشمندتر و در عين‌ حال‌ بي‌پرواتر از ساير گروه‌هاي‌ اجتماعي‌اند.
دوم‌.در چهار دهه‌ اخير، جنبش‌هاي‌ دانشجويي‌ نقش‌ قابل‌ توجهي‌ در رقم‌ خوردن‌ تاريخ‌ ايران‌ داشته‌اند، چه‌ آن‌ هنگام‌ كه‌ قرار بود ايران‌ نقش‌ ژاندارم‌ سرمايه‌داري‌ جهاني‌ را در منطقه‌ بازي‌ كند، صداي‌ اعتراض‌ جنبش‌ دانشجويي‌ سكوت‌ سال‌ هاي‌ بي‌اميدي‌ را شكست‌. در دهه‌ پنجاه‌ نيز جنبش‌ دانشجويي‌ نقش‌ تعيين‌ كننده‌يي‌ در انقلاب‌ داشت‌، همانطور كه‌ در تحولات‌ پس‌ از انقلاب‌ نيز چنين‌ نقشي‌ را به‌ خود اختصاص‌ داد و حتي‌ باوجود فراز و فرودهايي‌ در دهه‌ شصت‌ نيز نقش‌ قابل‌ تاملي‌ را مي‌توان‌ براي‌ جنبش‌ دانشجويي‌ قايل‌ شد.
سوم‌.جنبش‌ دانشجويي‌ در ايران‌ زماني‌ باوجود رويكرد حكومت‌ به‌ مدرنيزاسيون‌ و نفي‌ باورهاي‌ ملي‌ـديني‌ در برابر هر دو خواست‌ حكومت‌ ايستاد و زماني‌ ديگر آنگاه‌ كه‌ اراده‌ معطوف‌ به‌ نگاه سنتي‌ در حاكميت‌ شكل‌ گرفت‌، درصدد مقابله‌ با چنين‌ اراده‌ يي‌ برآمد. از اين‌ منظر دانشگاه‌، دانشجويان‌ و جنبش‌ دانشجويي‌ را مي‌توان‌ به‌ عنوان‌ سنجه يي‌ براي‌ تعيين‌ انحراف‌ حكومت‌ها از روند طبيعي‌ و تاريخي‌ راهي‌ دانست‌ كه‌ تحولات‌ ملي‌ را شكل‌ مي‌دهد.
چهارم‌. در دهه‌ هفتاد نقش‌ جنبش‌ دانشجويي‌ در تحولات‌ سياسي‌ اجتماعي‌ به‌ مراتب‌ پررنگ‌تر از گذشته‌ بوده‌ است‌، اتكاي‌ جنبش‌ دانشجويي‌ به‌ چهار دهه‌ تجربه‌، خردگرايي‌ و تن‌ دادن‌ به‌ روش‌هاي‌ دموكراتيك‌ از جمله‌ عوامل‌ پر رنگ‌ شدن‌ چنين‌ نقشي‌ است‌، هرچند رشد كمي‌ دانشجويان‌ هم‌ بي‌تاير نبوده‌ است‌.
پنجم‌. در هفته‌هاي‌ اخير برخي‌ هشدارها نسبت‌ به‌ نفوذ و جريان‌سازي‌ در جنبش‌ دانشجويي‌ انتشار يافته‌ است‌. چنين‌ اخباري‌ مي‌تواند زنگ‌هاي‌ خطر را به‌ صدا درآورد، چرا كه‌ چنين‌ روش‌هايي‌ ممكن‌ است‌ براي‌ مدتي‌ جنبش‌ دانشجويي‌ را با انشقاق‌، ركود و حتي‌ بيماري‌ مواجه‌ كند. در چنين‌ موقعيتي‌ شايد يك‌ جناح‌، حزب‌ و يا محفل‌ به‌ اهدافش‌ برسد اما در بلند مدت‌ شكافي‌ عميق‌ بين‌ حاكميت‌ و مردم‌ از يك‌ طرف‌ و خلا نداشتن‌ پايگاه‌هاي‌ قابل‌ اتكا براي‌ حكومت‌ در مناسبات‌ بين‌المللي‌ از طرف‌ ديگر، مي‌تواند تهديدي‌ به‌ مراتب‌ كلان‌تر را متوجه‌ يك‌ نظام‌ سازد.
ششم‌.دانشجويان‌ و جنبشهاي‌ دانشجويي‌ هيچ‌گاه‌ قدرت‌ طلب‌ نبوده‌ و نيستند. آنها خون‌ تازه‌يي‌ در رگ‌هاي‌ يك‌ ملتند و بيش‌ از هرچيز جوينده‌ حقيقت‌اند،همين‌.

۱۳۸۱ مهر ۲, سه‌شنبه

کودتا

گاهی هم بد نیست شعری از خودم اینجا بنویسم اگر بخوانی...
کودتا
ژنرال ها عليه ژنرال ها
کودتا می کنند
سرتیپ ها و سرلشکر ها
عليه خودشان
شما
عليه يک سرباز کودتا کرده ايد
که هيچ ستاره يی روی شانه اش یا
توی اسمان نداشته
و ندارد
او مسلح نبود.نيست
و جز
يک دست لباس و يک جفت کفش
تنها
يک دل داشت
که شما ازش گرفته
و سرش کلاه گذاشته ايد.
۲۳ تير ۱۳۸۱

کتیبه

یک وقت شاعری گفته است:
خرها و شاهان خواهند مرد
و انسان
خرها از گرسنگی
شاهان از تنهایی
و انسان از عشق...
شما چی فکر می کنید؟

۱۳۸۱ شهریور ۳۱, یکشنبه

برای تو ای یار

ژاک پره ور
برگردان:احمد شاملو

رفتم‌ راسته‌ پرنده‌ فروش‌ها و
پرنده‌هايي‌ خريدم‌ براي‌ تو اي‌ يار

رفتم‌ راسته‌ گل‌ فروش‌ها و
گل‌هايي‌ خريدم‌ براي‌ تو اي‌ يار

رفتم‌ راسته‌ آهنگرها و
زنجيرهايي‌ خريدم‌ زنجيرهاي‌ سنگين‌ براي‌ تو اي‌ يار

بعد
رفتم‌ راسته‌ برده‌فروش‌ها و
دنبال‌ تو گشتم‌
اما نيافتمت‌ اي‌ يار

۱۳۸۱ شهریور ۲۷, چهارشنبه

چند شعر از بيژن‌ نجدی

تو را همچنان‌ دوست‌ خواهم‌ داشت‌
بسيار پيشتر از امروز دوستت‌ داشتم‌
در گذشته‌هاي‌ دور
آن‌ قدر دور كه‌ هر وقت‌ به‌ ياد مي‌آورد
پارچ‌ بلور كنار سفره‌ من‌ ابريق‌ مي‌شود
كلاه‌ كپي‌ من‌، دستار
كت‌ و شلوارم‌، رداي‌ سفيد
كراواتم‌، زنار
اتاق‌، همين‌ اتاق‌ زير شيرواني‌ ما
غار غاري‌ پر از تاريك‌ و صداي‌ بوسه‌هاي‌ ما
و قرن‌هاي‌ بعد تو را همچنان‌ دوست‌ خواهم‌ داشت‌
آن‌ قدر كه‌ در خيالبافي‌ آن‌ همه‌ عشق‌
تو در سفينه‌يي‌ نزديك‌ من
‌من‌ در سفينه‌يي‌ ديگر، بسيار نزديك‌تر از خودم‌ با تو
دست‌ مي‌كشيم‌ به‌ گونه‌هاي‌ هم‌
بر صفحه‌ تلويزيون‌.
كيست‌ كه‌ با تلخي‌ مي‌گرید؟
بعد از تو در سايه‌ هيچ‌ درختي‌ نخواهم‌ ماند
در ابهام‌ سبز جنگل‌ و در سرخي‌ گل‌ سرخ‌
كنار رودي‌ از خطوط‌ لوقا
چيزي‌ در من‌ تمام‌ خواهد شد
و تشويش‌ افتادن‌ چشمي‌ با مخمل‌
يا درياچه‌ها با من‌ خواهد ماند
كيست‌ در بالكن‌ كه‌ با تلخي‌ مي‌گريد؟
و باران‌ هم‌ بند نمي‌آيد
هر روز اين‌ لحظه‌ را دارم‌
كه‌ از پوستم‌ تو دور مي‌شوي‌.
ميرزا
صندلي‌ گذاشته‌ام
‌بخاطر آفتاب‌ ديلمان‌ كه‌ بنشيند
راه‌ باز كرده‌ ام‌ كه‌ بگريزد سپيدرود پير، زمين‌گير و آب‌آلود
فرش‌ انداخته‌ام‌ زير پاي‌ مه‌
كه‌ مي‌آيد بابوي‌ يخ‌ و بوي‌ تن‌ ميرزا
آه‌ ميرزاي‌ كوچك‌ جنگل‌، ميرزاي‌ بزرگ‌ جنگل‌ها
شنيده‌ام‌ دوبار‌ دفن‌ شده‌يي‌
باري‌ بخاطر اندامت‌
و بار ديگر بخاطر آوازت‌.
آواي‌ مرگ‌ (1)
يك‌ روز در پيراهني‌ كه‌ پوشيده‌يي‌ خواهي‌ مرد
و بوي‌ تنت‌ را صابون‌ خواهد برد
و دندان‌ها سال‌ها بعد از ريختن‌ گوشت‌ تنت
‌لبخند خواهد زد.
با گريه‌ كنم‌هايت‌
براي‌ پوروين‌ محسني‌ آزاد
آغاز دست‌هاي‌ تو بود با گريه‌كنم‌ هايت‌
كنار ويراني‌ كلمات‌
و انحناي‌ تن‌ حوا ميعادگاه‌ تنفس‌ و گاه‌ بود
و خواهش‌ دست‌ بر خيس‌ مي‌باردم‌هايم
‌نگاه‌ كن‌ به‌ آب‌ و اين‌ خلوت‌ آبي
‌گياه‌ شيشه‌ترين‌ و ماه‌ پوشيده‌
پيراهن‌ تشنج‌ من‌ و عشق‌ كه‌ مي‌گذرد
با پاهاي‌ گناه‌ از مي‌گذري‌هايم‌
كه‌ من‌ از شايد آمده‌ام‌
كه‌ تو از هرگز من‌ با دست‌هايت‌ آمده‌يي
‌و ليواني‌ پر از موسيقي‌ تا من‌ شنوم‌هايت‌.
بهار 1376

۱۳۸۱ شهریور ۲۵, دوشنبه

فرجام‌ اصلاحات‌؟!

با گذشت‌ سه‌ هفته‌ از نشست‌ مطبوعاتي‌ سيد محمد خاتمي‌،رييس‌ جمهوري‌، محافل‌ سياسي‌ همچنان‌ به‌ تحليل‌ سخنان‌ او مشغولند. آنچه‌ برخلاف‌ دفعات‌ گذشته‌ و با وجود وقايع‌ تازه‌تر به‌ بحث‌ درباره‌ سخنان‌ خاتمي‌ دامن‌ مي‌زند پيامد سخنان‌ اوست‌ كه‌ با تقديم‌ لايحه‌ اصلاح‌ قانون‌ انتخابات‌ به‌ مجلس‌ تنها چند روز پس‌ از آن‌ نشست‌، آغاز شده‌ است‌. لايحه‌ اصلاح‌ قانون‌ انتخابات‌ كه‌ مي‌توان‌ از آن‌ به‌ عنوان‌ نخستين‌ گام‌ خاتمي‌ براي‌ تغييرات‌ اساسي‌ در ساختارهاي‌ قانوني‌ نام‌ برد بيشتر از هرچيز بر نظارت‌ استصوابي‌ شوراي‌ نگهبان‌ تمركز يافته‌ است‌. وقتي‌ در انتخابات‌ چهارمين‌ دوره‌ مجلس‌ شوراي‌ اسلامي‌ جناح‌ راست‌ توانست‌ با چنين‌ اهرمي‌ نامزدهاي‌ چپ‌ را از شركت‌ در انتخابات‌ كنار بگذارد، چپ‌ها طعم‌ اخراج‌ از حاكميت‌ را براي‌ نخستين‌بار در سالهاي‌ پس‌ از انقلاب‌ چشيدند.رد صلاحيت‌ها آنقدر گسترده‌ بود كه‌ حتي‌ كساني‌ چون‌ سيد هادي‌ خامنه‌يي‌، محتشمي‌ و ديگران‌ نيز بختي‌ براي‌ حضور نيافتند. از همان‌ روزها چپ‌ خانه‌نشين‌ شد و تلاش‌ كرد تا با سكوتي‌ معنادار كنار صحنه‌ سياست‌ انتظار بكشد.
سكوت‌ هشت‌ساله‌ جناح‌ چپ‌ اغلب‌ هواداران‌ و حتي‌ اعضاي‌ برجسته‌ آن‌ را به‌ بازنگري‌ فراخواند. با اين‌ حساب‌ چپ‌ها هميشه‌ بخاطر فراهم‌آوردن‌ چنين‌ امكاني‌ به‌ نوعي‌ مديون‌ جناح‌ راست‌ بوده‌اند. وقتي‌ شبي‌ از شب‌ها و در آستانه‌ انتخابات‌ مجلس‌ پنجم‌ پيشنهاد هاشمي‌رفسنجاني‌ از سوي‌ متحدان‌ سابق‌ رد شد و مانع‌ از پيش‌ پاي‌ كارگزاران‌ براي‌ آغاز فعاليت‌ مستقل‌ و جدا سري‌ از راست‌ سنتي‌ برداشته‌ شد، بازهم‌ بلندپايگان‌ چپ‌ ترجيح‌ دادند در صحنه‌ سياسي‌ آفتابي‌ نشوند. آنها كه‌ تا مجلس‌ سوم‌، دولت‌ و مجلس‌ را به‌ نوعي‌ در دست‌ داشتند به‌ اين‌ واقعيت‌ پي‌ برده‌ بودند كه‌ حتي‌ در بازنگري‌ قانون‌ اساسي‌ هم‌ با وجود حضورشان‌ نقش‌ پررنگي‌ نداشته‌اند و به‌ ناگزير بايد تاوان‌ چنين‌ غفلتي‌ را با خانه‌نشيني‌ بپردازند. چند سال‌ بعد و در آستانه‌ انتخابات‌ رياست‌ جمهوري‌، چه‌ زماني‌ كه‌ براي‌ كشاندن‌ ميرحسين‌ موسوي‌ به‌ صحنه‌ انتخابات‌ تلاش‌ كردند و چه‌ زماني‌ كه‌ پاي‌ خاتمي‌ را از كتابخانه‌ ملي‌ به‌ عرصه‌ انتخابات‌ كشاندند بازهم‌ اميدي‌ به‌ انتخاب‌ شدن‌ كانديداي‌ خود و به‌ دست‌ آوردن‌ كرسي‌ رياست‌ جمهوري‌، نداشتند. اما نتيجه‌ انتخابات‌ همه‌ را غافلگير كرد. هم‌ راست‌ پرغرور و هم‌ چپ‌ خانه‌نشين‌ را. از همين‌جا مي‌شد آينده‌ آنچه‌ خاتمي‌ و اطرافيانش‌ را د ر آينده‌ از هر حركتي‌ باز مي‌داشت‌، حدس‌ زد اما ايشان‌ آنقدر غافلگير شده‌ بودند كه‌ از بسترسازي‌ براي‌ آنچه‌ اصلاحات‌ مي‌ناميدند، بازبمانند. آنچه‌ عنوان‌ بسترسازي‌ براي‌ اصلاحات‌ به‌ خود مي‌گيرد در واقع‌ گشايش‌ راهكارهاي‌ قانوني‌ است‌ كه‌ مي‌توانست‌و البته‌ توانست‌ به‌ عنوان‌ گلوگاه‌، سرعت‌ اصلاحات‌ را بگيرد. اينكه‌ خاتمي‌ حالا و پنج‌ سال‌ پس‌ از آغاز رياست‌ جمهوري‌ با استناد به‌ قانون‌ اساسي‌ مي‌خواهد محافظه‌كاران‌ را از سر راه‌ بردارد بيش‌ از آنكه‌ نشانه‌ هوشياري‌ اصلاح‌طلبان‌ باشد از غفلت‌ آنها ناشي‌ مي‌شود. همانطور كه‌ راستي‌ها مي‌توانستند با دادن‌ امتيازاتي‌ به‌ مراتب‌ حساب‌شده‌تر در مجلس‌ چهارم‌ براي‌ باقي‌ماندن‌ خود در مسند قدرت‌، تضمين‌هايي‌ بگيرند اما آنها در پيوند با تندروها حتي‌ از بكارگيري‌ خردمندان‌ خود پرهيز كرده‌ و نامعقول‌ترين‌ و پرهزينه‌ترين‌ راه‌ها را براي‌ بازگشت‌، برگزيدند.
اصلاحات‌ به‌ ديوار قانون‌ اساسي‌ برخورده‌ است‌. اين‌ جمله‌ را يكي‌ از اصلاح‌طلبان‌ تنها يك‌ روز پس‌ از سخنان‌ اخير خاتمي‌ گفته‌ است‌. محافظه‌كاران‌ كه‌ پس‌ از دوم‌ خرداد 76 و بخصوص‌ در دو سال‌ گذشته‌ تلاش‌ كرده‌اند تا با تور قانون‌ اصلاحات‌ را مهار كنند آنقدر روبازي‌ كردند تا خاتمي‌ كه‌ همواره‌ روش‌ اعتدال‌ را پسنديده‌ با ارجاع‌ مطالبات‌ به‌ قانون‌ اساسي‌ مرحله‌ تازه‌يي‌ از اصلاحات‌ را آغاز كند. مرحله‌يي‌ كه‌ در صورت‌ تداوم‌ حركات‌ محافظه‌كاران‌ به‌ احتمال‌ زياد حتي‌ به‌ همه‌پرسي‌ و بازنگري‌ در قانون‌ اساسي‌ هم‌ منجر خواهد شد. به‌ غير از لايحه‌ اصلاح‌ قانون‌ انتخابات‌ كه‌ روانه‌ مجلس‌ شده‌ ،به‌ گفته‌ خاتمي‌ لايحه‌ ديگري‌ هم‌ در راه‌ است‌، لايحه‌يي‌ كه‌ مي‌توان‌ از آن‌ به‌ تبيين‌ اختيارات‌ رييس‌جمهوري‌ هم‌ ياد كرد. گمانه‌هايي‌ كه‌ مي‌توان‌ براي‌ سرنوشت‌ اين‌ دو لايحه‌ در نظر گرفت‌ مي‌تواند به‌ اين‌ قرار باشد:
اول‌ همانطور كه‌ در هفته‌هاي‌ اخير شاهد بوديم‌ محافظه‌كاران‌ با لايحه‌ اصلاح‌ قانون‌ انتخابات‌ مخالفت‌ خواهند كرد. در مرحله‌ اول‌ خواهند كوشيد تا با فشارهاي‌ پيدا و پنهان‌ آن‌ را به‌ سرنوشت‌ بعضي‌ طرح‌ها و لوايح‌ ديگر مجلس‌ ششم‌ دچار كنند. اگر موفق‌ شوند كه‌ حتي‌ چنين‌ لايحه‌يي‌ را تا انتخابات‌ بعدي‌ مجلس‌ به‌ تعويق‌ بياندازند با استفاده‌ از ابزار نظارت‌ تلاش‌ خواهند كرد تا سنگرها را از آخر به‌ اول‌ باز پس‌ بگيرند، با اين‌ حساب‌ آنها بيشتر به‌ مجلس‌ آينده‌ مي‌انديشند. اگر محافظه‌كاران‌ نتوانند جلوي‌ تصويب‌ اين‌ لايحه‌ را در مجلس‌ بگيرند در آن‌ صورت‌ به‌ احتمال‌ زياد پس‌ از يكي‌ دوبار رد و بدل‌ شدن‌ بين‌ شوراي‌ نگهبان‌ و مجلس‌، اين‌ لايحه‌ هم‌ به‌ مجمع‌ تشخيص مصلحت‌ خواهد رفت‌. محافظه‌كاران‌ اگرچه‌ در مجمع‌ صاحب‌ راي‌ هستند اما نبايد فراموش‌ كنند كه‌ سرنوشت‌ خود را به‌ كساني‌ گره‌ مي‌زنند كه‌ به‌ وقتش‌ خوب‌ بازي‌ مي‌كنند. چنين‌ وضعيتي‌ ممكن‌ است‌ سرنوشت‌ مجلس‌ هفتم‌ را با تغييري‌ اندك‌ به‌ دست‌ اكثريتي‌ از كارگزاران‌ سازندگي‌ و دو اقليت‌، يكي‌ چپ‌ و ديگري‌ محافظه‌كار خواهند سپرد. اما سرنوشت‌ لايحه‌ تبيين‌ اختيارات‌ رييس‌جمهوري‌ به‌ نظر مي‌رسد در نظر اكثريت‌ محافظه‌كاران‌ خيلي‌ مهم‌ نيست‌. آنها حاضرند به‌ قيمت‌ بازپس‌ گرفتن‌ مجلس‌، لايحه‌ فوق‌ را با تغييرات‌ ممكن‌ به‌ تصويب‌ برسانند تا آنچه‌ را كه‌ بعضي‌ تحليلگران‌ سياسي‌ انگيزه‌ خاتمي‌ براي‌ مراجعه‌ به‌ آراي‌ عمومي‌ مي‌دانند از او بگيرند.
دومين‌ گمانه‌ مي‌تواند اين‌ باشد كه‌ هر دو لايحه‌ استراتژيك‌ خاتمي‌، با مخالفت‌ محافظه‌كاران‌ روبرو شود. در اين‌ صورت‌ اصلاح‌طلبان‌ هم‌ خاتمي‌ را تشويق‌ به‌ برگزاري‌ رفراندوم‌ خواهند كرد. با اين‌ فرض‌ در صورتي‌ كه‌ لوايح‌ فوق‌ به‌ مجمع‌ تشخيا مصلحت‌ فرستاده‌ شوند، بحران‌ مشروعيت‌ يكي‌ ديگر از نهادهاي‌ نظام‌ را در بر خواهد گرفت‌ و عملاص بازي‌ محافظه‌كاران‌ كاركردي‌ عكس‌ خواهد يافت‌. خاتمي‌ در اظهارات‌ اخيرش‌ بر اين‌ نكته‌ تاكيد داشت‌: »رييس‌ جمهوري‌ كه‌ نتواند به‌ عهد خود با مردم‌ عمل‌ كند، رييس‌ جمهور به‌درد نخوري‌ است‌.« محافظه‌كاران‌ اگرچه‌ رييس‌جمهوري‌ به‌دردنخور را بر هر رييس‌ جمهوري‌ ديگري‌ ترجيح‌ مي‌دهند اما خوب‌ مي‌دانند كه‌ حركاتشان‌ در چند ساله‌ اخير هميشه‌ نتيجه‌ عكس‌ داشته‌ است‌.
سومين‌ گمانه‌ اين‌ است‌ كه‌ محافظه‌كاران‌ براي‌ فرار از بحران‌ مشروعيت‌ با يك‌ تقسيم‌ كار به‌ سراغ‌ لوايح‌ اخير خواهند رفت‌. بخش‌ رسمي‌ محافظه‌كاران‌ تلاش‌ خواهد كرد تا با مخالفت‌ شديد در برابر اصلاح‌ قانون‌ انتخابات‌ آن‌ را در هر مرحله‌يي‌ كه‌ بتواند متوقف‌ كند. و براي‌ گريز از چالش‌ بحران‌ مشروعيت‌، مقاومت‌ در برابر لايحه‌ تبيين‌ اختيارات‌ رييس‌جمهوري‌ را به‌ محافظه‌كاران‌ غيررسمي‌ محول‌ كند. در اين‌ حالت‌ محافظه‌كاران‌ خواهند كوشيد تقابل‌ بين‌ مجلس‌ و شوراي‌ نگهبان‌ را در مورد لايحه‌ اول‌ پي‌ بگيرند و در مورد لايحه‌ دوم‌ تقابل‌ بين‌ قوا را دنبال‌ خواهند كرد. از هم‌اكنون‌ مي‌توان‌ اظهار نظرهايي‌ را در اين‌ باره‌ از سوي‌ برخي‌ محافظه‌كاران‌ شنيد.
گمانه‌ چهارم‌ اما نزديك‌ شدن‌ به‌ فينال‌ اصلاحات‌ است‌؛بخشي‌ از محافظه‌كاران‌ همواره‌ بر اين‌ اعتقاد بوده‌اند كه‌ بايد كار اصلاحات‌ را يكسره‌ كرد. تفكري‌ كه‌ در هنگامه‌ انتخابات‌ دوم‌ خرداد بر قلع‌ و قمع‌ پنج‌ شش‌ نفر تاكيد داشت‌ هنوز به‌ حرف‌ سعيد امامي‌ باور دارد، اينكه‌ مي‌توان‌ سروته‌ قضيه‌ را با خشونت‌ آني‌ جمع‌ و جور كرد. صاحبان‌ چنين‌ تفكري‌ حالا دوباره‌ به‌ ميدان‌ مي‌آيند. آنها هميشه‌ خودشان‌ را جريان‌ سومي‌ در دل‌ نظام‌ معرفي‌ كرده‌اند، شايد حضور دوباره‌شان‌ به‌ قصد در دست‌ گرفتن‌ بازي‌ صورت‌ مي‌گيرد، شايد هم‌ به‌ قصد نشان‌ دادن‌ گوشه‌هايي‌ به‌ خاتمي‌.
این یادداشت در ویژه نامه سیاست نامه روزنامهاعتماد 25 شهریور81 منتشر شده است.

خنجر از پشت می زنه اون که همراه منه

پنجاه‌ونه‌سالگي‌ برايش‌ زود بود. براي‌ فرهاد كه‌ نقش‌ خويش‌ به‌ كوه‌ مي‌كند. شيرين‌ترين‌ بهانه‌ براي‌ مرگ‌ تنهايي‌ بود و اينكه‌ سالها مي‌بايست‌ صدايش‌ را حبس‌ كند توي‌ سينه‌: صدايي‌ را كه‌ خيلي‌ها دوست‌ داشتند و در گوش‌ نسلي‌ هنوز سوز و صلابتش‌ پيچيده‌ است‌ و مي‌پيچد. وقتي‌ در دهه‌ پنجاه‌ خوانده‌ بود داره‌ از ابر سياه‌ خون‌ مي‌چكه‌ نسلي‌ كه‌ با همه‌ شور و شوق‌ و جواني‌،روياهاي‌ انقلابي‌ را در سر مي‌پروراند باورش‌ كرده‌ بود: اينكه‌ مي‌شود موسيقي‌ پاپ‌ را با انگيزه‌هاي‌ پاك‌تري‌ پيوند زد و از دل‌ آن‌ همه‌ صدا،صداي‌ دل‌ مردم‌ را از حنجره‌ هنرمند فرهاد شنيد. حالا فرهاد ديگر نمي‌تواند ترانه‌هاي‌ تازه‌تر بخواند،براي‌ او البته‌ شرايط‌ خيلي‌ هم‌ فرق‌ نكرده‌ مگر پيشتر مي‌توانست‌ بخواند؟! ما را چه‌ مي‌شود،چه‌ بر سر ما آمده‌ است‌ كه‌ شاعرمان‌ را مي‌آزاريم‌،داستان‌نويس‌مان‌ را تهديد مي‌كنيم‌،فيلمسازمان‌ را تمسخر. هنر مي‌ تواند جمع‌مان‌ كند بر اين‌ خاك‌،گردمان‌ بيارد و آوازهاي‌ مادري‌ را در گوش‌ ما زمزمه‌ كند يكي‌ با قلم‌موش‌،يكي‌ با سازش‌،يكي‌ با قلمش‌، و يكي‌ با صدا. صدايي‌ كه‌ مي‌تواند داستان‌ كهنه‌ اينجا را بلند بخواند:خنجر از پشت‌ مي‌زنه‌ / اون‌ كه‌ همراه‌ منه‌ و اين‌ همه‌ سال‌ و هنوز خنجر به‌ هم‌ زده‌ايم‌.يكي‌ از اين‌ خنجرها به‌ دل‌ فرهاد خورده‌ است‌، دلي‌ كه‌ شكسته‌ بود و خاموش‌ است‌ حالا. حالا همه‌ مي‌توانند پيام‌ تسليتي‌ بفرستند،و عجب‌ مرگ‌ دوست‌شده‌ايم‌ ما. زنده‌اش‌ را فراموش‌ كرده‌بوديم‌،قانع‌ به‌ همان‌ ترانه‌ها و صداي‌ سي‌وچند سالگي‌ بوديم‌، با چشم‌هايي‌ بسته‌ و حال‌ آنكه‌ او به‌ سبك‌ خودش‌،توي‌ تنهاييش‌ با لباي‌ بسته‌ فرياد مي‌كنه‌:كاش‌ مي‌بستم‌ چشامو اين‌ ازم‌ برنمياد.وقتي‌ نتواني‌ چشمهات‌ را ببندي‌ آتش‌ مي‌گيري‌،مي‌سوزي‌ . فرهاد مهراد سوخته‌ است‌. او حالا بايد در همسايگي‌ هدايت‌ و ساعدي‌ ،سوختبار عشقي‌ باشد كه‌ در تنهايي‌ آدمي‌ را مي‌شكند.
منتشر شده در روزنامه اعتماد یک شنبه 24 شهریور 81

روزنت‌ها و جدال‌ تازه‌ رسانه‌ي

يكم‌. در چند سال‌ اخير اينترنت‌، ابررسانه‌ جهاني‌، رفته‌ رفته‌ در ايران‌ جاي‌ خودش‌ را باز كرده‌ تا جايي‌ كه‌ اين‌روزها از دسترسي‌ دو ميليون‌ ايراني‌ به‌ آن‌ سخن‌ مي‌رود كه‌ احتمالا با رشد تصاعدي‌ در آينده‌يي‌ نه‌ چندان‌ دور دسترسي‌ به‌ آن‌ براي‌ تعداد بيشتري‌ فراهم‌ مي‌آيد. استقبال‌ ايراني‌ها از اينترنت‌ فعالان‌ حوزه‌هاي‌ مختلف‌ را به‌ استفاده‌ از آن‌ ترغيب‌ كرده‌ است‌.
دوم‌. وقتي‌ در دو سال‌ گذشته‌ قريب‌ به‌ هشتاد مطبوعه‌ از ادامه‌ فعاليت‌ بازماندند فعالان‌ سياسي‌ خيلي‌ زود به‌ فكر اينترنت‌ افتادند. اگرچه‌ سايت‌هاي‌ خبري‌- تحليلي‌ از مدتي‌ پيش‌ توسط‌ فعالان‌ سياسي‌ خارج‌ از كشور مورد استفاده‌ قرار مي‌گرفت‌، اما در يك‌ سال‌ گذشته‌ چندين‌ روزنت‌ توسط‌ سياسيون‌ داخلي‌ به‌راه‌ افتاد. بيشتر اين‌ روزنت‌ها توسط‌ اصلاح‌ طلبان‌ اداره‌ مي‌شود. در چند ماه‌ گذشته‌ محافظه‌كاران‌ هم‌ بتدريج‌ به‌ راه‌ اندازي‌ روزنت‌ها رو آورده‌اند.
سوم‌. چند هفته‌ پيش‌ خبرهايي‌ شنيده‌ شد مبني‌ بر اينكه‌ يكي‌ از مسوولان‌ يك‌ رسانه‌ نزديك‌ به‌ محافظه‌كاران‌ خواستار برخورد با سايت‌هاي‌ ايراني‌ شده‌ است‌. اين‌ خبر با پيش‌ زمينه‌ تلاشي‌ كه‌ در برخي‌ نهادهاي‌ ديگر براي‌ ايجاد محدوديت‌ دسترسي‌ به‌ اينترنت‌ در ماه‌هاي‌ اخير در جريان‌ بوده‌، قابليت‌ انكار نداشت‌ اما موج‌ عملي‌ برخورد با سايت‌هاي‌ ايراني‌ زماني‌ جدي‌تر شد كه‌ يك‌ سايت‌ تازه‌ تاسيس‌ به‌ مديريت‌ حجاريان‌ از مدت‌ها پيش‌ به‌ روز نشده‌ است‌. توقف‌ در فعاليت‌ اين‌ روزنت‌ به‌ برخي‌ فشارها نسبت‌ داده‌ مي‌شود. چهارم‌. وقتي‌ دو سه‌ هفته‌ پيش‌ اعلام‌ شد كه‌ هكرهاي‌ چيني‌ توانسته‌اند سايت‌هاي‌ ايراني‌ را هك‌ كرده‌ و براي‌ چند ساعت‌ فعاليت‌شان‌ را متوقف‌ كنند، خيلي‌ها بروز جدال‌ رسانه‌يي‌ تازه‌ اصلاح‌طلبان‌ و محافظه‌كاران‌ را تاييد كردند.
پنجم‌. در هفته‌هاي‌ اخير چند روزنت‌ نزديك‌ به‌ محافظه‌كاران‌ آغاز به‌ فعاليت‌ كرده‌اند. اخبار و تحليل‌هاي‌ منتشره‌ در بعضي‌ از اين‌ سايت‌ها نشان‌ مي‌دهد بخشي‌ از محافظه‌كاران‌ افراطي‌ كه‌ پيشتر به‌ پرونده‌سازي‌هاي‌ مطبوعاتي‌ اقدام‌ مي‌كردند قصد دارند با استفاده‌ از اينترنت‌ علاوه‌ بر ادامه‌ فعاليت‌هايشان‌، بر اعتماد رسانه‌يي‌ مخاطبان‌ خدشه‌ وارد كنند.
ششم‌. جدال‌ رسانه‌يي‌ در ماه‌هاي‌ آينده‌ بر اينترنت‌ متمركز خواهد شد. اصلاح‌طلبان‌ در استفاده‌ بهينه‌ از آن‌ خواهند كوشيد و محافظه‌كاران‌ براي‌ ايجاد تخريب‌ و محدوديت‌ تلاش‌ خواهند كرد. پاسخ‌ به‌ اين‌ پرسش‌ كه‌ آيا روزنت‌ها جايگزين‌ روزنامه‌ها خواهند شد به‌ زمان‌ زيادي‌ نياز ندارد.
هفتم‌. انتشار اخبار و تحليل‌هاي‌ مستند علاوه‌ بر استمرار اطلاع‌رساني‌ آزاد و شكل‌ دهي‌ افكار عمومي‌ مي‌تواند استفاده‌ نابه‌جا از روزنت‌ها را محدود و اعتمادسازي‌ را نسبت‌ به‌ چنين‌ رسانه‌هايي‌ به‌ دنبال‌ داشته‌ باشد

مرا یاد و تو را فراموش

بعضي‌ها خيلي‌ زود فراموش‌ مي‌كنند، بعضي‌ها خيلي‌ زود فراموش‌ مي‌شوند. شما فكر مي‌كنيد خبرنگاران‌ جزو كدام‌ دسته‌اند. فرض‌ كنيد قرار است‌ يك‌ جشن‌ بزرگ‌ براي‌ تقدير از هنرمندان‌ برگزار شود و فرض‌ كنيد هيچ‌ خبرنگاري‌ در چنين‌ جشني‌ حضور نداشته‌ باشد، مجري‌ مي‌تواند ابراهيم‌ نبوي‌ باشد يا هركس‌ ديگر، ابراهيم‌ حاتمي‌ كيا هم‌ بهترين‌ كارگردان‌ و الي‌آخر. فردا چه‌ اتفاقي‌ مي‌افتد وقتي‌ روزنامه‌ها بي‌ عكس‌ و بي‌ خبر برسند به‌ دست‌ من‌ و شما. به‌ همين‌ راحتي‌ مي‌تواند يك‌ اتفاق‌ ساده‌، شروع‌ داستاني‌ تكراري‌ و تكرار رفتار داستان‌ ما باشد. بعد از سالها تلاش‌ حالا جامعه‌ مدني‌ هم‌ دارد نمادهايش‌ را نشانمان‌ مي‌دهد، نهادهاي‌ صنفي‌ پروبالي‌ گرفته‌اند و فضايي‌ كه‌ فعاليت‌ كنند. مثلا چندسالي‌ است‌ كه‌ اهل‌ سينما يك‌ روز در سال‌ كه‌ روز جهاني‌ سينما هم‌ هست‌ گردهم‌ مي‌آيند و برگزيدگان‌شان‌ را معرفي‌ مي‌كنند و حكايت‌ از همين‌جا شروع‌ مي‌شود، از معرفي‌ كردن‌. داوران‌ هفته‌ها و شايد چندماه‌ ده‌ها فيلم‌ را با دقت‌ مي‌بينند، بعد هم‌ كلي‌ نظر و دليل‌ تا مي‌رسند به‌ اينكه‌ مثلا رويا تيموريان‌ بهترين‌ بازيگر زن‌ سال‌ گذشته‌ بوده‌ يا زندان‌ زنان‌ و ارتفاع‌ پست‌ بهترين‌ فيلم‌ سال‌ بوده‌اند. احتمالا خيلي‌ ها زحمت‌ كشيده‌ و بعضي‌ها برنامه‌ريزي‌ كرده‌اند تا چنين‌ مراسمي‌ برگزار شود. يادشان‌ بوده‌ كه‌ فلاني‌ را دعوت‌ كنند واين‌ همه‌ آدم‌ را كه‌ هركدامشان‌ هنري‌ هم‌ دارند اما همين‌ حافظه‌ قوي‌ و برنامه‌ريزي‌ خوب‌ احتمالا چيزي‌ هم‌ كم‌ داشته‌، مثل‌ همه‌ آنچه‌ اينجا مي‌گذرد و چيزي‌ كم‌ دارد. دوستان‌ ما شايد امكانات‌ نداشته‌اند يا مثلا دستشان‌ بسته‌ بوده‌، بهتر است‌ قبول‌ نكنيم‌ كه‌ خبرنگاران‌ را فراموش‌ كرده‌اند يا آنطور كه‌ بايد در فكرشان‌ نبوده‌اند مگر اينجا چند روزنامه‌ دارد، چند خبرنگار؟ بگذريم‌ كه‌ اين‌ جشن‌ و همه‌ جشن‌هاي‌ اينچنيني‌ هدفي‌ هم‌ دارند و آن‌ معرفي‌ برگزيدگان‌ است‌. داوران‌ انتخاب‌ و اعلام‌ مي‌كنند برگزيدگان‌ را، اما خبرنگاران‌ در معرفي‌ ايشان‌ به‌ افكار عمومي‌ نقشي‌ فراتر از ميهمان‌ را دارند. بعضي‌ها خيلي‌ زود فراموش‌ مي‌كنند، بعضي‌ها خيلي‌ زود فراموش‌ مي‌شوند. شما فكر مي‌كنيد خبرنگاران‌ جزو كدام‌ گروه‌اند؟

۱۳۸۱ شهریور ۲۴, یکشنبه

سكوت‌، سرشار از سخنان‌ ناگفته‌ است‌

يكم‌. حسين‌ انصاري‌راد رييس‌ كميسيون‌ اصل‌ 90 چند روز پيش‌ گفته‌ است‌: پرونده‌ سيامك‌ پورزند و ملي‌ مذهبي‌ها بازيچه‌ اغراض‌ سياسي‌ است‌.« او افزوده‌ كه‌ شيوه‌ برخورد با اين‌ پرونده‌ غيرقانوني‌ بوده‌ و اطلاعات‌ و مسائل‌ موجود در اين‌ پرونده‌ در چارچوب‌ قانون‌ بررسي‌ نشده‌ است‌».
دوم‌. طه‌ هاشمي‌ چند روز پيش‌ گفته‌ است‌: هيچگاه‌ براي‌ قوه‌ قضاييه‌ تعريف‌ نشده‌ است‌ كه‌ دستگاه‌ موازي‌ با دستگاه‌ امنيتي‌، دستگاه‌هايي‌ را براي‌ كار اطلاعاتي‌ و امنيتي‌ تعبيه‌ كند. همچنين‌ وزارت‌ اطلاعات‌ هم‌ حق‌ ندارد كه‌ به‌ موازات‌ دستگاه‌ قضايي‌ به‌ محاكمه‌ و صدور حكم‌ در پايه‌ انحرافات‌ فردي‌ و اجتماعي‌ بپردازد. هاشمي‌ چندي‌ پيش‌ در گفت‌وگويي‌، احتمال‌ بازسازي‌ ماجرايي‌ مشابه‌ ماجراي‌ قتل‌هاي‌ زنجيره‌يي‌ را داده‌ بود.
سوم‌. روح‌الله‌ حسينيان‌ در نامه‌يي‌ به‌ مهدي‌ كروبي‌ ضمن‌ غيرقانوني‌ خواندن‌ توسعه‌ اختيارات‌ يا تبيين‌ اختيارات‌ رييس‌جمهوري‌، اين‌ تعبير را به‌ كار گرفته‌ كه‌ مبادا قانوني‌ به‌ تصويب‌ برسد كه‌ فرداي‌ نه‌ چندان‌ دور با همين‌ قانون‌ ديو استبداد، فرشتگان‌ آزادي‌ را در چاه‌ ويل‌ به‌ اسارت‌ بكشند. حسينيان‌ كه‌ زماني‌ جانشين‌ دادستان‌ انقلاب‌ در وزارت‌ اطلاعات‌ بوده‌، پس‌ از اظهارنظرهاي‌ مكرر در ماجراي‌ قتل‌هاي‌ زنجيره‌يي‌، از آبان‌ ماه‌ 79 تاكنون‌ سكوت‌ كرده‌ بود حالا او در نامه‌ به‌ رييس‌ مجلس‌ نوشته‌ است‌: آيا قوه‌ مجريه‌ با تهيه‌ لايحه‌ اختيارات‌ مي‌خواهد در قوه‌ قضاييه‌ دخالت‌ كند و بر امور قضايي‌ نظارت‌ كند؟»
چهارم‌. محسن‌ ميردامادي‌ رييس‌ كميسيون‌ امنيت‌ ملي‌ به‌ دستگاه‌هاي‌ اطلاعاتي‌ و بخش‌هايي‌ از حاكميت‌ هشدار داده‌ است‌ تا تجربه‌ ناموفق‌ جريان‌سازي‌ در محيط‌هاي‌ دانشگاهي‌ در اوايل‌ دهه‌ 70 را تكرار نكنند. ميردامادي‌ گفته‌ كه‌ در مسائل‌ اخير دفتر تحكيم‌ وحدت‌، بخش‌هايي‌ از حاكميت‌ و دستگاه‌هاي‌ اطلاعاتي‌ سعي‌ كرده‌اند تا به‌ حركت‌هاي‌ دانشجويي‌ وارد شوند. او سال‌ گذشته‌ و در يك‌ روز زمستاني‌ هشدار ديگري‌ هم‌ داده‌ بود: »متاسفانه‌ اكنون‌ شواهدي‌ وجود دارد و اتفاقاتي‌ كه‌ در جامعه‌ در حال‌ رخ‌ دادن‌ است‌، نشان‌ مي‌دهد كه‌ اين‌ ستاد (ستاد قتل‌هاي‌ زنجيره‌يي‌)به‌ بازسازي‌ خود پرداخته‌ و از حالت‌ كماي‌ پس‌ از آن‌ ضربه‌(كشف‌ هسته‌ قتل‌ها) خارج‌ شده‌ است‌.
پنجم‌. درروزهاي‌ آينده‌ چه‌ كساني‌ لب‌ به‌ سخن‌ خواهند گشود.
این یاداشت در روزنامه اعتماد 23 شهریور 81 منتشر شده است

۱۳۸۱ شهریور ۲۳, شنبه

كلمات‌ به‌ او آرامش‌ مي‌دادند

ما هنوز دور نشده‌ايم‌ از هوشنگ‌ گلشيري‌. دست‌هايش‌ هنوز حالت‌عجيبي‌ دارند، وقتي‌ از داستاني‌ و شعري‌ حرف‌ مي‌زند. او همان‌ جا در اتاقي‌ كه‌ دور تا دورش‌ را كتاب‌ چيده‌، يك‌ صندلي‌ گذاشته‌ رو بروي‌ ما، زانوهايش‌ را بغل‌ كرده‌ و حرف‌ مي‌زند با ما. او با »شازده‌ احتجاب‌« راه‌ صد ساله‌ را يك‌ شبه‌ طي‌ كرد و برقله‌ داستان‌نويسي‌ ايران‌ جايي‌ درخور براي‌ خودش‌ دست‌ و پا كرد. گلشيري‌ باجبه‌ خانه‌، بامعصومهاش‌، با آينه‌هاي‌ دردار و همه‌ داستان‌هايي‌ كه‌ نوشت‌ و ننوشت‌ تلاش‌ كرد تا به‌ فرهنگ‌ و ادبيات‌ ما غنا ببخشد. حالا مي‌توان‌ ادعا كرد كه‌ او اين‌ كار را به‌ انجام‌ رسانده‌ و جان‌ و زندگي‌اش‌ را طوري‌ با داستان‌نويسي‌ ايران‌ گره‌ زده‌ كه‌ نمي‌شود از ادبيات‌ ايراني‌ معاصر حرف‌ زد و از گلشيري‌ نه‌! ادعاي‌ ديگري‌ هم‌ هست‌، او غير از نوشتن‌ داستان‌، داستان‌نويسي‌ را نشر داده‌ است‌، قريب‌ به‌ سه‌ دهه‌ گلشيري‌ محور حلقه‌هاي‌ داستان‌ نويسي‌ و حتي‌ شعرخواني‌ بود، حلقه‌هايي‌ كه‌ بسياري‌ از نويسندگان‌ و شاعران‌ اكنوني‌ ما از آنجا درآمده‌اند. گلشيري‌ مي‌خواست‌ جايي‌ بنشيند و داستان‌هايش‌ را بنويسد يا داستان‌ و شعر ديگران‌ را بخواند و بشنود، اما در جغرافياي‌ فرهنگي‌ كه‌ بعضي‌ فكر مي‌كنند »ادبيات‌ فقط‌ سياست‌ است‌«، سوء تفاهم‌، نخستين‌ دستاورد مفسراني‌ است‌ كه‌ با عينك‌ سياهشان‌ به‌ كلمات‌ نگاه‌ مي‌كنند، به‌ گلشيري‌ از پشت‌ چنين‌ عينكي‌ نگاه‌ كردند و حال‌ آنكه‌ او همان‌ اتاق‌ پر از كتاب‌ و كلمه‌ را مي‌خواست‌. در همان‌ اتاق‌ برايش‌ پيغام‌ فرستادند. پيغام‌ها بوي‌ مرگ‌ مي‌داد و حال‌ آنكه‌ او با كلمات‌ زندگي‌ مي‌كرد و عاشق‌ زندگي‌ بود. روزهايي‌ كه‌ به‌ داستان‌ تو و شعرهاي‌ من‌ گوش‌ مي‌داد، مي‌دانست‌ چشم‌هايي‌ از پشت‌ سياهي‌ عينك‌ به‌ ما نگاه‌ مي‌كند، اما مي‌گفت‌بخوان‌.كلمات‌ به‌ او آرامش‌ مي‌دادند، همانطور كه‌ سيگار و سرطان‌ به‌ او آرامش‌ دادند. زود بود كه‌ نوشتن‌ را كنار بگذارد، داستان‌هاي‌ بسياري‌ در سر داشت‌ كه‌ بنويسد. خودش‌، اما خيلي‌ دوست‌ نداشت‌ كه‌ پير بميرد. جايي‌ گفته‌: گاهي‌ آدم‌ به‌ كابوس‌هاي‌ جمعي‌ شكل‌ مي‌دهد«، ما هنوز دور نشده‌ايم‌ از هوشنگ‌ گلشيري‌، كه‌ كابوس‌هاي‌ او، كابوس‌هاي‌ ما هستند هنوز.

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes