ما روزگار غريبی داريم : ديروز سپانلو را ديدم او هنوز درگير مشکل خانه يی است که سر اعتماد به يک دوست از دست داده. پريروز امير محبيان و عليرضا علوی تبار آمده بودند روزنامه. آنها هم هنوز درگير بازیی هستند که ملت سر اعتماد (می توانيد بخوا نيد اتفاق) سپرده دست شان. راستش را بخواهيد من هم درگيرم. درگير اعتماد به ديگران. ديگرانی که دوستشان داشته ام و دوستشان خواهم داشت گيرم که همه زندگيم را سر اين اعتماد ببازم يا باخته باشم.از روزگار ما جز غريب بودن چه انتظاری می شود داشت؟
۱۳۸۱ مهر ۶, شنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر