يكم.جناح راست در دوم خرداد 76يك شكست را پذيرفت.شكستي كه هر چند سنگين بود و براي ايشان باورنكردني اما ميتوانست درسآموز باشد. از آن پس بخش بزرگي از جناح راست خاموشي گزيد و تنها اقليتي از اين جناح كه اتفاقا شامل بخش تندرواش هم بود به فعاليتهاي پر سر و صدايش ادامه داد.
دوم.در چهار سال اول رياست جمهوري خاتمي حركات تندروهاي راست به پاي كل اين جناح نوشته شد تا جايي كه آنها حتي با استفاده از دوپينگ نظارت هم نتوانستند جايگاه خود را در مجلس حفظ كنند. انتخابات مجلس ششم شكست ديگري را در پرونده جناح راست به ؤبت رساند. پس از شكست بود كه تندروهاي راست ميدان داري جناحشان را به عهده گرفتند، سكوت اكثريت خاموش اين جناح به نوعي رضايت نيز آميخته بود.
سوم.تندروهاي راست در پنج سال گذشته تنها يك دستاورد براي جناحشان داشتهاند و آن محدود كردن دامنه حركات اصلاحطلبان است اما هيچگاه نتوانستهاند چارهيي براي جنبش اصلاحطلبي بينديشند. آنها در هفتههاي اخير بر دامنه فعاليتهايي افزودهاند كه هزينه گزافش مستقيما از حساب جناح راست در افكار عمومي پرداخت خواهد شد.
چهارم.اكثريت خاموش جناح راست اما به نظر مي رسد ديگر توان پرداخت چنين هزينههايي را ندارد چرا كه هم زمان را از دست داده و هم زمين را و ابهام در آينده چنان حوصلهشان را سر برده كه ديگر تحمل اشتباهات تندروها را ندارند. آنها به تدريج لب به سخن ميگشايند. اعتراض بخشي از عقلاي راست به حوادث هفتههاي اخير ميتواند سرآغاز شكافي در راست باشد؛ شكافي كه منافع جناحي پنج سال به تعويقش انداخته و ميتواند آغاز دوبارهيي براي راستهاي ايراني باشد.
پنجم.بازي سياست هميشه قربانياني داشته است. قرباني شدن بخشي از يك جناح بهتر از قربانيشدن همه است. اين كه جناح راست تا كجا تندروها را تحمل خواهد كرد پرسشي است كه تنها ميتواند تا آيندهيي نه چندان دور بيپاسخ بماند،چرا كه نخستين سطرهاي آن در حال نوشته شدن است.
منتشر شده در روزنامه اعتماد 25 آبان 81
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر