گاهی با نغمه ای
گاه به ساز و گاه به لحظه ای
بعض روزها با باران یک ریز
بعض روزها در خیابانی خاموش
با باد ، با ماه گاهی
گاهی در یک تاکسی که دور می شود به سرعت
در ترن ها بعض وقت ها ،در فرودگاه ها
در اتوبوس ها
توی مترو وقتی درها باز و بسته می شوند
گاه در ترانه ها
در بغض،در مه،توی مهتابی ها گاهی
با جاده ها،با روزها
بعض وقت ها در شلوغی خیابان ها
در عصرهای بالکن و شب های بی خواب
لای همه این سال ها و ثانیه ها
همیشه می رود
او
گاه به ساز و گاه به لحظه ای
بعض روزها با باران یک ریز
بعض روزها در خیابانی خاموش
با باد ، با ماه گاهی
گاهی در یک تاکسی که دور می شود به سرعت
در ترن ها بعض وقت ها ،در فرودگاه ها
در اتوبوس ها
توی مترو وقتی درها باز و بسته می شوند
گاه در ترانه ها
در بغض،در مه،توی مهتابی ها گاهی
با جاده ها،با روزها
بعض وقت ها در شلوغی خیابان ها
در عصرهای بالکن و شب های بی خواب
لای همه این سال ها و ثانیه ها
همیشه می رود
او
هميشه از شعرهات لذت بردهام، اي شاعر!
پاسخحذفسلام دوست قدیمی
پاسخحذفشهرام عزیز سلام
پاسخحذفخوشحالم که دوباره شعرت را می خوانم.
امیدوارم هر جا که هستی شاد و سلامت باشی .
شهرام عزیز...
پاسخحذفسلام.خوبی؟خسته نباشید...
سری به ما بزن رفیق.به میرزاگول هم بگو وبلاگش مشکل داره نمی تونم براش نظر بزارم...ارادتمندم
شهرام جان سلام
پاسخحذفشعرت را خواندم و لذت بردم. یاد ترانهای از راجر واترز افتادم با نام «در چشم هر غریبهای؛» که تقریبا همین ساختار را دارد. حسابی دلتنگت هستیم. خیلی روزها با محمد که مینشینیم، یادت میکنیم.