۱۳۸۷ مهر ۱۲, جمعه

تولد باشکوه آقای رادی!

نمی دانم چرا کمتر پیش می آید که تولد ها را به یاد بیاورم.دوست دارم این طور باشد.اما این بار یادم آمد؛روز تولد اکبر رادی،بزرگ ادبیات نمایشی ایران..معمولا اما این طور نیست،معمولا اتفاق دیگری می افتد.بگذریم.

اکبر رادی نمایشنامه نویس بزرگی بود این را دیگران نیز می گویند.نثرش را ستایش می کنم.و فکر می کنم نثر اکبر رادی را باید در مدرسه و دانشگاه تدریس کنند.چه خیال محالی؛وقتی اجرای نمایشنامه های رادی هفت خوان در پیش داشت و دارد.
دیالوگ ها.آه دیالوگ ها.رادی جان،تی جانا قربان، تو ا دیالوگ ان چوتو نویشتی؟
چه قدر برای نوشتن زندگی کردی و رنج کشیدی و مردی.
آدم خاصی بود.یادم هست روزی که بیژن نجدی در بیمارستان مدائن بستری شده بود ، فکر می کنم روز دوم آمده بود ملاقات ، توی تابستان تهران با گونه های گل انداخته و سرخش از گرما،نجابت و البته فروتنی خاص خودش.به وقتش غرور خودش را هم داشت.یادش به خیر گفت و گویی که محمد تقی صالح پور قرارش را گذاشته بود و اکبر رادی هی از زیرش در می رفت.
حالا هیچ کدامشان نیستند.
نمایشنامه نویسی و هنرش یگانه بود،چهل و چندسال نوشتن و نوشتن،آن طور که هر نمایشنامه اش ستایش برانگیز باشد،تنها از یک آدم حرفه ای و درجه یک بر می آید.
برای ما گیلانی ها که می نوشتیم و می نویسیم، اکبر رادی می توانست چیز و کس دیگری باشد.یک جور پدرخوانده،نه از آن اخموها که هی دستور بدهد،نه! از آنها که از زیر پرو بالش ده تا نویسنده و شاعر درجه یک در می آید.نه اینکه از بچه ها حمایت نمی کرد،کمکی و کاری هم اگر بود پا بود.لااقل چند موردش را که به یاددارم این طور بود.اما رادی ترجیح می داد نمایشنامه هایش را بنویسد و البته رفاقتش را همیشه حفظ کرده بود با همشهری هایش.با کسانی چون صالح پور ، مجید دانش آراسته و فرامز طالبی و بعضی های دیگر که سن و سالش نزدیک بود،بیشتر و عمیق تر،با دیگران کمتر اما فروتن و مهربان.عوضش در همه جای ایران کلی نمایشنامه نویس را پرورش داد،مستقیم و غیر مستقیم.
حالا اگر بود 68 سالش تازه تمام می شد.این اولین 10 مهر ماه معاصر ماست که بدون اکبر رادی گذشت.درست که من این سر دنیایم ،ولی یک تولد مبارک را می شود از هرجایی گفت؛تولدت مبارک آقای رادی!
از خودش؛
از همرهان؛
دهم مهرماه، سربلند است كه زادروز اكبر رادى باشد؛ و من زندگى اين جهانى نويسنده اى چون او را، به نمايش امروز ايران شادباش مى گويم. قلم وامدار وى است؛ و زبان امروز بى آزمون هاى او چالشى سترگ را كم داشت. در قحط نمايش _ چه خواندنى، چه ديدنى، چه آموختنى _ آغاز كرد، و بيش از چهار دهه بى چشمداشت، با خويش باورى گسست ناپذير، و يقينش به فرهنگ و نمايش، بر پاى خود، در برابر آينده اى بى چشم انداز، استوار ايستاد. نرمى و سختى، بردبارى و بى تابى، باريك بينى و تيزنگرى، در او با هم يكى شدند تا با زبانى هر بار پيراسته تر و پرتوان تر، دريچه هاى بسته نمايش امروزى را يكى يكى به روى ما بگشايد. آرزو مى كردم به جاى هر شادباش، در اين زادروز فرخنده، نمايشى از او بر صحنه بود. مديران خوابند! (بیضایی این تبریک را 3 سال پیش نوشته برای تولد اکبر رادی)
اين سوسوي اميدوار كننده را از اكبر رادي دارم كه با هستي‌اش تشخص”زي نمايشنامه‌نويس” را بر دفتر زيست اهل قلم شاخص كرد. تاريخ ادب ايراني، در كنار زي فلاسفه و حكما و شعرا ....، امروز اگر ديواني به نام زي نمايشنامه‌نويسان دارد، از اكبر رادي دارد. بايد رادي به دنيا مي‌آمد، نمايشنامه‌ مي‌نوشت، نمايشنامه‌نويس مي‌شد، نمايشنامه‌نويسِ مطلق مي‌شد، به كمال هستي‌اش مي‌رسيد تا در آن كمال”زي نمايشنامه‌نويس” را به من بياموزد و روشنم كند.

۱ نظر:

  1. اکبر رادی نمایشنامه نویس بزرگی بودقبول.ولی خودمونیم اگه همشهریت نبود بازم اینجوری نجلیلش میکردی؟

    پاسخحذف

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes