بعض وقت ها ، بعض روزها رازی با خود دارند.بعض روزها چیزی را به تو می دهند که سال ها و راه ها نمی توانند از تو بگیرند.بعض روزها عزیزند برای آدمی، بعض ساعت ها و نام ها.
برای تو ای یار
ژاک پره ور/برگردان به فارسی؛احمد شاملو
رفتم راسته پرنده فروشها و
پرندههايی خريدم برای تو ای يار
رفتم راسته گل فروشها و
گلهايی خريدم برايی تو ای يار
رفتم راسته آهنگرها و
زنجيرهايی خريدم
زنجيرهای سنگين برای تو ای يار
بعد
رفتم راسته بردهفروشها و
دنبال تو گشتم
اما نيافتمت ای يار.
و همین است که دلتنگی خودش مي آید، یکهو دلتنگ ده سال پیش می شوی؛ برای روزهایی که زبان دراز و سحر انگيز، و چشم های سیاهی داشتند تهران کوچک بود.برای دلتنگي کلمات کوچک اند. چهره شهرها بارها عوض شده در این ده سال، چهره آدم ها، چهره اتاق و خانه و خیابان بارها عوض شده، دل آدمی اما گاهی همان است که بود، و می لرزد هنوز به همان خاطر و خاطره ها. برای دلتنگی گاهی جهان کوچک است.
برای تو ای یار
ژاک پره ور/برگردان به فارسی؛احمد شاملو
رفتم راسته پرنده فروشها و
پرندههايی خريدم برای تو ای يار
رفتم راسته گل فروشها و
گلهايی خريدم برايی تو ای يار
رفتم راسته آهنگرها و
زنجيرهايی خريدم
زنجيرهای سنگين برای تو ای يار
بعد
رفتم راسته بردهفروشها و
دنبال تو گشتم
اما نيافتمت ای يار.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر