علیرضا اسپهبد ،نقاش آزادی و انسان شنبه 5 اسفند 85 در تهران برای همیشه خاموش شد.او با وجود خلق آثاری بزرگ،که بی گمان در تاریخ هنر ایران بر صدر می نشیند،در همه این سال ها سانسور شد.در سه دهه گذشته اجازه برگزاری نمایشگاه تنها یکی دو بار به او داده شد.هرگز برای تدریس در دانشگاه از او دعوت نشد و در سه سال اخیر از فرط سانسور و تنهایی به غم غریبی دچار شد.غمی که سر انجام نقاش بزرگ آزادی را در پنجاه و پنج سالگی با مرگ پیوند داد.
مرگ در اوج
عليرضا اسپهبد،متولد ۲۲ آذر ۱۳۳۰ در تهران بود.او تحصیلات خود را در هنرستان هنرهای زیبای پسران در سال 1350 به پایان برد،و پس از آن به تحصیل در رشته گرافيك دانشكده هنرهاى تزئينى تهران مشغول شد و در سال ۱۳۵۴ قارغ التحصیل شد.اسپهبد هم چنین دارای فوق ليسانس هنر از دانشگاه گلد اسميت لندن بود.
برگزاری نمایشگاهی از نقاشی هایش با عنوان"کلاغ ها" در سال 1354،نام علیرضا اسپهبد را به عنوان یک نقاش مدرنیست و صاحب سبک بر سر زبان ها انداخت،زمانی که او هنوز تنها 24 سال داشت.
اسپهبد فعالیت مطبوعاتی خود را از مجله تماشا طی دوران دانشجویی آغاز کرد و پس از آن در سال 57 که برای تحصیل در لندن حضور داشت به جمع همکاران مجله ایرانشهر به سر دبیری احمد شاملو پیوست که در آن هنگام در لندن منتشر می شد.پس از بازگشت به ایران به دعوت شاملو به عنوان طراح و گرافیست کتاب جمعه از فروردین 58 با او تا هنگام توقیف کتاب جمعه همکاری کرد.
پس از آن در سال های ده شصت اسپهبد علاوه بر طراحی برخی از مجلات،پیوسته به نقاشی پرداخت.تصاویر برخی از نقاشی های او در آن دهه بر روی جلد مجلاتی چون آدینه،ایران فردا،صنعت حمل و نقل و برخی دیگر از ماهانامه های فرهنگی منتشر می شد.
در شناسنامه کاری او شرکت در چندين نمايشگاه گروهى در سال های پیش از انقلاب و برگزارى نخستین نمايشگاه انفرادى در سال 54 ثبت است.در سال های 55 و 56 در دو دوره نمایشگاه سالانه بال سوئیس شرکت داشت و در سال 1356 نمایشگاهی انفرادی آثارش در گالری بدفوردهاوس لندن برگزار شد.در سال های پس از انقلاب به علیرضا اسپهبد جزء دو مورد اجازه برگزاری نمایشگاه داده نشد.
در تمام این سال ها اسپهبد زندگی خود را از طریق فروش تابلوهای نقاشی،تدریس خصوصی نقاشی و طراحی روی جلد کتاب گذراند.طراحی روی جلد بیش از 140 عنوان کتاب که از آن جمله طرح های روی جلد او بر آثار احمد شاملو حاصل این بخش از فعالیت های اسپهبد بود.
در فاصله سال 2001 تا 2003 پن آلمان برای سه سال متوالی چندین اثر علیرضا اسپهبد را به عنوان كارت پستال و پوستر نمایشگاه کتاب فرانکفورت در تیراژی میلیونی منتشر كرد.
در چند سال گذشته اسپهبد در تنگنا و تنهایی مطلق چه در خانه و بیرون از خانه قرار داشت،چنان که خود در گفتگویی در سال 83 گفت"مدت دو سال است كه زندگي ام از طريق آثارم تأمين نمي شود.پيش از اين خوب بود.چون مي توانستم نقاشيها را بفروشم، مقدمه اي براي يككتاب مي نوشتم.طرح جلد چندين كتاب را مي ساختم،آرم مؤسسات تجاري را مي ساختم".
شنبه پنجم اسفند 85 اما خبرگزاری ها اعلام کردند که علیرضا اسپهبد بر اثر سکته قلبی و در راه بیمارستان درگذشته است.مرگ برای او زود بود بی گمان،که تنها پنجاه و پنج سال داشت و بسیار نقاشی ها که می خواست بکشد،و بسیار حرف ها داشت که هرگز بر زبان نیاورد.
نقاش آزادی و انسان
اسپهبد در همین سال ها برخی از آثار بی همتایش چون"تیرباران شده" را خلق کرد،نقاشی حیرت انگیزی که در آن مردی نیم انسان - نیم اسبی در حال گریستن در دستمال سفید و خونچکان است.این نقاشی از جمله آثار شاخص هنری است که به یاد اعدام های سال 67 و همه آزادی خواهان اعدام شده خلق شده است.اسپهبد یکی از معدود نقاشان ایرانی است که آثار به هم پیوسته ای را نیز خلق کرده است،که مجموعه "کلاغ ها" از جمله همین آثار به هم پیوسته است.
بی پروایی اسپهبد در خلق آثاری همواره متعهد به انسان و آزادی،فشارها را بر او افزون می کرد.این فشارها زمانی به شکل تهدید،زمانی به شکل کنترل و همواره به شکل حذف و سانسور در مورد علیرضا اسپهبد وجود داشتند.نادیده گرفتن او و آثار بزرگش حتا در سال های دوره اصلاحات نیز تداوم داشت.
با این همه علیرضا اسپهبد در تمام این سال ها در گالری کوچکش در خیابان دولت تهران و بعد از آن در خانه اش به نقاشی و خلق آثاری مشغول بود که بی گمان در تاریخ هنر معاصر ایران و جهان جایگاه شایسته ای خواهد داشت.
مرگ ناگهانی علیرضا اسپهبد در پنجاه و پنج سالگی دیروز جامعه هنری ایران را با بهت مواجه کرد.
محمود دولتآبادي،در واکنش به مرگ اسپهبد در گفت و گویی با خبرگزاری ایسنا گفت"شايد او يكي از معدود نقاشهايي بود كه با ادبيات بيشتر سر و كار داشت".دولت آبادي همچنین با اشاره به انزوای اسپهبد که در شمار اجتماعی ترین نقاشان ایران بود،گفت" اين اواخر اين فترت و انزواي عليرضا اسپهبد آنقدر شديد شده بود كه ما هم حتا كمتر يكديگر را ميديديم.دلتنگي او از مجموعهي جامعهي هنر و مجموعهي روابط حاكم بر فضاي هنرهاي تجسمي در كشور بود. با ما كه دوستان اهل قلمش بوديم، مشكلي نداشت؛لابد انتظار داشت جامعهي هنرهاي تجسمي بيشتر به كارهايش توجه كنند".دولت آبادی از"تنهايي سنگيني" سخن گفته که اسپهبد طي دو سال گذشته در خانواده و جامعه تحمل ميكرد،و گفته"يكي دوبار كه با او صحبت كرده و سراغش را گرفتم كه چه ميكند،در پاسخ شنیده که"تنها نقاشي ميكشم".
علیرضا اسپهبد،در مقدمه تنها کتابی که از نقاشی هایش با گردآوری آیدین آغداشلو و مقدمه جواد مجابی منتشر شد و در بر گیرنده برخی از نقاشی هایش از سال 50 تا 76 است،با اشاره تنگناهایی که برایش ایجاد کردند،جمله ای نوشته که درد مشترک را فریاد می زند؛"من اين واقعيت را همچون تعهدى پذيرفته ام كه بى تفاوت و خنثى نمانم كه از نقاشى تنها زينت ديوار نسازم و همه توانايى هايم را صرفاً در نمايش توانمندى هدر ندهم. دلمشغولى من هميشه اين است؛ در جهانى كه آدمى در تلاش حماسى خود در كار خلق روابط انسانى، پاى برزمين استوار كرده است؛ هنر، اين والاترين شيوه زيست آدمى، چه براى من نقاش و چه براى شماى بيننده، چه دارد و چه خواهدداشت، اگر فريب بازى با فرم و ساختار و ابزار، آن را از هنرمند و انسان تهى كند".
یگانه فرزندش "بامداد" که در این چند سال و همه آن سال ها شاهد رنج های علیرضا اسپهبد بوده است،اکنون تنها مانده است.به تسلای او می بایست نوشت که علیرضا اسپهبد تنها بود،اما بزرگ بود و انسان.و از زبان عموی دلخسته اش احمد شاملو که؛"خاطره اش تا جاودانِ جاویدان در گذرگاه ِ ادوار داوری خواهد شد".
در روز , اکنون
نوشتار پیشین درباره علیرضا اسپهبد/بهمن 82
۱۳۸۵ اسفند ۶, یکشنبه
خاموشی علیرضا اسپهبد؛مرگ نقاش آزادی و انسان در پنجاه و پنج سالگی
درباره ی
فرهنگ,
یاد بعضی نفرات
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر