شهرام شیدایی امروز در بیمارستانی در تهران تن اش را می سپارد به تیغ جراحی.خبر تلخی است خبر بیماری او.شهرام شاعر و مترجم است.زندگی شاعرانه ای هم داشته و دارد.دستکم پانزده سال است که می شناسم اش.آن وقت ها گاهی می رفتم به دفتری که او و چند دوست شاعر بعلاوه کلی آدم ديگر به فرهنگ نامه نویسی مشغول بودند.
غیر از این چند تا دوست مشترک دیگر هم داشتیم یکی علی باباچاهی بود،يکي شایان حامدی،و يکي علی رضا حسینی بود و خیلی های دیگر البته، و همه مان دوست شعر.
شایان حامدی سال 75 خودکشی کرد. شایان حامدی شاعری بوشهری و سبزه رو بود با سبیل های سیاه و چشم هایی مهربان.هیچ وقت حتی فکرش را هم نمی کردم که در برق چشمان سیاه او رد پایی از مرگ باشد.کتاب شعرش بعد منتشر شد؛"دری به دریغا" +
علی رضا حسيني را "زيبا ترين مغروق جهان" نامیده اند.او هم مثل شایان سبزه رو و پر از انرزي بود،و البته برخلاف شايان که آرامش خاص خودش را هم داشت،حسیني تند تند حرف می زد و در حرف ها و بحث های ادبی غرق می شد.نمی دانم چه طور شد که جانش برای همیشه به اعماق دریای اژه پيوست.خبر غرق شدن او یک سال و نیم بعد غرق شدن اش رسید.شاعر شکست روایت را موج های خشمگين دریا و زندگی از ما گرفتند.
همان سال ها شهرام شیدایی و حسینی و شریفی و چند تای دیگراز بچه های شاعر و نویسنده در کرج نشست های نقد شعر و داستان به پا کرده بودند.یکی دو بار به آن نشست ها رفتم.خیلی داغ بود و تند و تیز.با اینکه اغلب شان جوان بودند و سن و سال دارشان حسینی بود وآقای عابد همشهری ما ، ولی تقریبا نویسنده و شاعری از آن نشست ها جان سالم در نمی برد.بچه ها خوب می خواندند و البته کمی تند می رفتند.شهرام شیدایی در آن جمع میانه احترام و نقد را نگاه می داشت معمولا.چند موردش را خودم شاهدم و چند تای دیگر را هم از نویسندگان و شاعران شنیده ام.بقیه هم خب نظرشان را صاف و پوست کنده می گفتند.
نمی دانم سرنوشت آن نشست ها در سال های بعد چی شد.اما میدانم که شهرام شیدایی همه این سال ها داشت و دارد شعر می نویسد.
شهرام آدم کم حرفی است، و پر درد.شعرش را می گوید و ترجمه اش را منتشر می کند و می خواند و می نویسد.
نمی دانم چه طور شد که همه چیز این همه پخش و پلا شد.دیروز دوستی همین را می گفت به تاکید که؛بدجور پخش و پلا شده ایم در دنیا ولی خب امیدواریم هنوز و همیشه.
...
شهرام شیدایی امروز و احتمالا همین حالا که می نویسم تن اش را به تیغ جراحان سپرده.خبر تلخی است و آرزو مي کنم با کارگر افتادن تيغ جراحان،شهرام شیدایی را باز مثل همیشه سالم و سرحال و همان طور شاعر ببینم و ببینیم.
روز پنج شنبه شاعران و نقاشان و آثاری را برای کمک به تامین هزینههای سنگین عمل و بیمارستان شهرام شیدایی به معرض فروش می گذارند و البته کتاب شعرش را"خنديدن در خانه ای که مي سوخت"، که شاعران چيزی ندارند جز همین شعرها در خانه ای که می سوزد.
salam hamvatanan aziz man ham ba shoma hamdardi mikom ve doa mikonam ta in shakhse ba arzesh har zodtar khob beshaved be omide khoda
پاسخحذفاز صميم قلب براي ايشان آرزوي سلامتي و تندرستي مي كنم و اميدوارم خداوند با دستان پر مهرش شفاي ايشان را بدهد. آمين
پاسخحذفدوست عزیز مطلبت را خواندم اما متوجه نشدم که من یا سایر دوستان چطور میتوانند به شاعر شیدا کمک کنند.
پاسخحذفنازنین
اگر بتوان یک نفر را مسئول کرد تا کمک های دیگر شاعران وهنرمندان به این شاعر خوب را برعهده بگیرد خیلی خوب است.مسلما افراد زیادی کمک خواهند کرد .ولی هیچ جای مشخصی برای ساماندهی وجود ندارد .
پاسخحذفشهرام شیدایی در گذشت.
پاسخحذفمتاسفم
هنوز هم خبرش دردناک است. هنوز انگار منتظر کتاب دیگری از او هستم. هنوز یادش زنده هست.
پاسخحذف