دل تنگي هاي آدمي را باد ترانه يي مي خواند... مي رود سال.روز ها مي روند رفته اند. ياد تو نه.نمي روي از ياد.يک اسم توي تقويمي جا مي ماند و من که همه ثانيه ها را شمرده ام مي شمارم.اسفند به نيمه رسيده ويکي به آخر خط.با سيگار ها دود مي شوم در بغض بازگشت به سياره يي که زمين نباشد.شايد انتظار سخت باشد هنوز و هميشه اما مي شود تابش آورد اگر پاي آب ها و آبي ها در ميان باشد و پاي تو .دوست داشتن آدم ها سخت است دوست داشتن تو سخت تر.مي رود سال.روز ها مي روند تو يک روز مي آيي آمده يي.آمدن خوب است...
۱۳۸۱ اسفند ۱۴, چهارشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر