۱۳۸۲ شهریور ۹, یکشنبه

ظلمت

گفته اند : بر کوهی در اصفهان چاهی عمیق بود که روزی کودکی در آن فرو افتاد .شاه وقت چون نگرانی مادر کودک را دید دستور داد تا زندانی محکوم به مرگی را بر زنبیلی گذارده و با طناب به چاه فرو فرستند.زندانی هفت شبانه روز در چاه فرو شد و سنگی را که در دست داشت به اعماق چاه انداخت و سه شبانه روز گوش داشت اما صدایی نشنید.پس او را بر کشیده و پرسیدند که چه دیده یی؟ گفت: ظلمت.حکایت اینجا و اکنون ما هم همین است انگار خاطره پریشان چاهی که هر چه در اوست جز ظلمت نام دیگری ندارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes