۱۳۸۲ خرداد ۱۲, دوشنبه

هركس‌ آب‌ قلبش‌ را مي‌خورد

يك‌ صندلي‌ را در نظر بگير، يك‌ اتاق‌ پر ازكتاب‌ و كلمه‌ را. او خودش‌ را يك‌ جورهايي‌ مثل‌ كودك‌ توي‌ زهدان‌، جمع‌ كرده‌ روي‌ صندلي‌. دست‌هايش‌ عجب‌ شكل‌هايي‌ به‌ خود مي‌گيرند و چشم‌هايش‌ هم‌. هوشنگ‌ گلشيري‌ يك‌ جورهايي‌ جان‌ داده‌ به‌ داستان‌ كه‌ نفس‌هاش‌ حالا آهنگ‌ داستان‌ را گرفته‌ به‌ خود. «هر كس‌ آب‌ قلبش‌ را مي‌خورد»، گلشيري‌ هم‌ آب‌ قلبش‌ را خورد. داستان‌هاي‌ ننوشته‌اش‌ به‌ كنار، داستان‌هاي‌ در محاقش‌ به‌ كنار، حتي‌ اگر همه‌ آثار چاپ‌ شده‌اش‌ را كنار بگذاريم‌ او آب‌ دلي‌ را مي‌خوردكه‌ عاشق‌ داستان‌ بود و همين‌ عشق‌ غير «شازده‌ احتجاب‌»، غير «جبه‌ خانه‌»، غير معصوم‌ها و «آينه‌هاي‌ دردار» و باقي‌ نوشته‌هاش‌، به‌ او توان‌ ساختن‌ جرياني‌ را داد كه‌ داستان‌نويسي‌ فارسي‌ را با افق‌هاي‌ تازه‌ پيوند زد. گلشيري‌ بخش‌ قابل‌ توجهي‌ از مجال‌ بي‌رحمانه‌ اندكش‌ را به‌ جاي‌ فاصله‌ گرفتن‌ از ديگران‌، صرف‌ كرد تا آنها را با چشم‌اندازهاي‌ مكشوفش‌ آشنا كند.مي‌شود ادعا كرد كه‌ او هم‌ جانش‌ را به‌ داستان‌ داده‌ و هم‌ به‌ داستان‌ ما جان‌ داده‌. نقش‌ او در داستان‌ نويسي‌ معاصر عين‌ نقش‌ شاملو در شعر معاصر است‌، غير از آفرينش‌ آثاري‌ پخته‌ و پرقوت‌، تلاش‌ براي‌ تثبيت‌ و تكثير از هر راه‌ ممكن‌. ادبيات‌ معاصر ايران‌ هيچ‌ وقت‌ آن‌ صندلي‌، آن‌ اتاق‌ پر از كتاب‌ و كلمه‌، و هوشنگ‌ گلشيري‌ را فراموش‌ نخواهد كرد.
منتشر شده در روزنامه اعتماد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes