فردا که بيايد چهار سال از ربودن و به قتل رساندن محمد مختاري گذشته . سال ها خواهد گذشت از آن روز پاييزي و آخرین اتاق آن مجموعه به ظاهر حافظ امنيت و خواباندن محمد مختاري روي زمين.آن روز ها عشق هزاران و يك ساله و تو دو سه ماهه و من بيست و هفت ساله بودم و طناب و مرگ هم سن و سال تاريخ بودند.آن طناب ده دقيقه کشيده شد و ناخن هاي شاعر ده دقيقه بعد کبود اين را فقط قاتل ها مي دانند و مختاري و شايد چند نفر ديگر.اما بوي گند آن قضايا تا دنيا دنياست توي دل تاريخ به يقه آن هايي که دستورش را دادند سنجاق شده .آن ها با صد من عطر و بزک نمي توانند از دادگاه تاريخ بگريزند گيرم که با يک دستور از محاکمه در دادگاهي گريخته باشند که يک "بي"بزرگ اولش کم دارد...
۱۳۸۱ آذر ۱۱, دوشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر