۱۳۸۲ تیر ۶, جمعه

تراژدی‌ وزارت‌

وقتی‌ در ماه‌های‌ پایانی‌ سال‌ 1379 عطاءالله‌ مهاجرانی‌ اتاق‌ طبقه‌ چهارم‌ وزارت‌ فرهنگ‌ و ارشاد اسلامی‌ را پس‌ از فراز و فرودهای‌ بسیار با استعفا ترک‌ کرد،احمد مسجدجامعی‌ در اتاق‌ دیگری‌ کنار اتاق‌ وزیر، نشسته‌ بود. او به‌ اشاره‌ سیدمحمد خاتمی‌ سرپرستی‌ وزارت‌ ارشاد را به‌ عهده‌ گرفت‌ تا کمی‌ بعد با رای‌ اعتماد نمایندگان‌ به‌ عنوان‌ وزیر فرهنگ‌ و ارشاد اسلامی‌ کارش‌ را ادامه‌ دهد. مردی‌ متعادل‌ و آرام‌ که‌ همیشه‌ با چراغ‌ خاموش‌ حرکت‌ می‌کرد و به‌ جای‌ هیاهو ترجیح‌ می‌داد که‌ برنامه‌های‌ خودش‌ را اجرا کند. احمد مسجدجامعی‌ تا پیش‌ از رفتن‌ به‌ اتاق‌ وزیر سالها سکان‌ معاونت‌ فرهنگی‌ ارشاد را در دست‌ داشت‌. او در دوران‌ وزارت‌ علی‌ لاریجانی‌، مصطفی‌ میرسلیم‌ و عطاءالله‌ مهاجرانی‌ هیچگاه‌ وزارت‌ ارشاد را رها نکرد و حداقل‌ در مقام‌ معاون‌ وزیر به‌ ایفای‌ نقش‌ و عملی‌ کردن‌ ایده‌هایی‌ پرداخت‌ که‌ بعضی‌ آثار مطلوب‌ آن‌ ایده‌ها هنوز در حوزه‌ فرهنگ‌ باقی‌ است‌. عملکرد مسجد جامعی‌ تا پیش‌ از وزارت‌، خیلی‌ها و از جمله‌ سیدمحمد خاتمی‌ را به‌ این‌ نتیجه‌ رساند که‌ در غیاب‌ مهاجرانی‌،او بهترین‌ گزینه‌ برای‌ وزارت‌ ارشاد است‌. انتظار همگانی‌ از مسجد جامعی‌ با توجه‌ به‌ سال‌ها حضورش‌ در فرهنگی‌ترین‌ وزارتخانه‌ و آشنایی‌اش‌ با مشکلات‌ ساختاری‌ آنجا به‌ گونه‌یی‌ برچیدن‌ مدیریت‌ سلیقه‌یی‌ و کاستن‌ از حجم‌ بوروکراسی‌ حاکم‌ بود. اینکه‌ او در دوران‌ وزارتش‌ با کمک‌ به‌ پاگیری‌ نهادهای‌ صنفی‌ و میدان‌ دادن‌ به‌ چنین‌ نهادهایی‌ وزارت‌ ارشاد را از مجری‌ به‌ ناظر تبدیل‌ کند دور از انتظار نبود. اما از نخستین‌ روزهای‌ آغاز وزارت‌ مسجدجامعی‌ روند تغییرات‌ در این‌ وزارتخانه‌ به‌ عکس‌ فعالیت‌های‌ گذشته‌ او شکل‌ دیگری‌ گرفت‌. نخستین‌ تغییر در اداره‌ کل‌ چاپ‌ و نشر و اداره‌ کتاب‌ رخ‌ داد. به‌ دنبال‌ استعفای‌ خسرو طالب‌زاده‌ که‌ سال‌ها از همکاران‌ نزدیک‌ مسجد جامعی‌ بود روند صدور مجوز چاپ‌ کتاب‌ها با محدودیت‌های‌ بیشتری‌ مواجه‌ شد. پس‌ از آن‌ به‌ تدریج‌ چند تن‌ از مدیران‌ میانی‌ به‌ دلایلی‌ از سمت‌های‌ خود استعفا دادند تا اینکه‌ سیف‌الله‌ داد معاون‌ سینمایی‌ هم‌ با استعفا، معاونت‌ سینمایی‌ را ترک‌ گفت‌. و این‌ روند تا هنوز به‌ نوعی‌ ادامه‌ داشته‌ است‌.از طرف‌ دیگر مسجدجامعی‌ که‌ همیشه‌ اهل‌ برنامه‌های‌ بلندمدت‌ و ایده‌های‌ نو بود برخلاف‌ گذشته‌ مدیرانی‌ را به‌ کار گمارد که‌ اغلب‌ نه‌ تنها برنامه‌های‌ بلند که‌ حتی‌ از ارایه‌ برنامه‌های‌ کوتاه‌ نیز سر باز زدند. او حتی‌ پیش‌نویس‌ «قانون‌ نشر» که‌ سال‌ها پیش‌ حتی‌ پیش‌ از دوم‌ خرداد وعده‌ کرده‌ بود را به‌ فراموشی‌ سپرد. با این‌ حساب‌ استعفای‌ پیروز قاسمی‌، سرپرست‌ دفتر مطالعات‌ ادبیات‌ داستانی‌ به‌ نظر نمی‌رسد که‌ آخرین‌ حلقه‌ تغییرات‌ در وزارت‌ ارشاد باشد و باید منتظر تغییرات‌ دیگری‌ هم‌ بود.احمد مسجد جامعی‌ سال‌ها یکی‌ از معاونان‌ مثال‌زدنی‌ فرهنگی‌ترین‌ وزارتخانه‌ بود اما به‌ نظر می‌رسد او در دوران‌ وزارتش‌ برای‌ تحقق‌ آنچه‌ سال‌ها آرزو داشته‌،به فرصت سوزی پرداخته و تنها به‌ تغییر مدیرانی‌ دل‌ بسته‌ که‌ به‌ محض‌ آغاز کار سلیقه‌ خود را بر نهادینه‌ کردن‌ قانون‌، رفع‌ موانع‌ اداری‌ و اصلاح‌ ساختارهای‌ موجود ترجیح‌ داده‌اند.مسجد جامعی در سال های وزارتش نشان داد که خیلی زود تسلیم فشار ها شده و حتا از برنامه های خودش هم به راحتی دست می کشد.
یاداشت منتشر شده در روزنامه اعتماد 5 تیر 82

۱۳۸۲ تیر ۴, چهارشنبه

آقا نصرت

این روز ها
با هرکه دست می دهم
احساس می کنم
آنقدر دوست بوده ایم
که حالا
وقت خیانت است
نصرت رحمانی حالا احتمالا توی جهنم یا همان نزدیکی ها برای خودش صاحب مقام ومرتبه ای شده و به آرزوش رسیده.نصرت قلندری بود برای خودش.اهل دل وصفا.شعر هاش را زندگی نوشته بود نه خودش.و دمش گرم نصرت.امسال سه سال است که لگد به این زندگی زده و رفته جز مجتبا پورمحسن هیچ کس یادش نکرد یا لا اقل من ندیدم.دور دور بازار است که گرمی اش را از هیاهو و این طور چیز ها می گیرد.آقا نصرت شما ببخش.
آغاز انهدام‌ چنین‌ است‌
اینگونه‌ بود آغاز انقراض‌ سلسله‌ مردان
‌یاران
وقتی‌ صدای‌ حادثه‌ خوابید
بر سنگ‌ گور من‌ بنویسید:
یک‌ جنگجو که‌ نجنگید
اما ... شکست‌ خورد

۱۳۸۲ تیر ۳, سه‌شنبه

گفت مشق نام لیلی می کنم...

تیر ماه برای من تلخ بوده همیشه.لاقل از روزی که خودم راشناختم این طور بوده برایم تلخ و گیج و البته مبهم.یک وقت از خواب بیدارم کرد تیر ماه توی یک صبح دور و گفت دیر شده خیلی دیر.مانده بودم که چکار کنم با سپیده یی که رمق از پاهام گرفته بود.و همین شد در انبوهی خاک و خاطره یاس ها گم شدند او گم شد و همه چیز رنگ دیگری گرفت رنگ تلخ و گیج گم شدن را.بیست سال بعد دوباره آمده بود او.آمده بود و رنگ خودش را داده بود به همه اشیا و چیز ها و به من.و به روز و به شب.آمده بود او.با خواب های عجیبش و این یک قصه بود.این یک قصه است که برایش نقاشی های کودکانه یی توی غار ها کشیده ام و خودش را با دو تا گیس بافته و لبی که گوش تا گوش باز است.این یک قصه بود...تیر ماه همیشه برایم تلخ و گیج بود هست.حالا تلخ تر و حالا گیج تر.آن قدر که نمی دانم چطور گذشت چطور می گذرد سال.یک وقت بیدارم کرد تیر ماه توی برزخی که خودم مانده ام خودم وتنهایی که کنارم نشسته همیشه.خیلی دور نشده ام هنوز خیلی دیر نیست هنوز ودیر است دور و دست نیافتنی نزدیک ترین خاطره حالا لای یک تقویم کهنه فراموش شده می شود.نامی مانده است و یادی و من توی تیر ماهی که تلخ که گیج است هنوز وهمیشه.خودش نیست خودش نبوده شاید همین مانده از او یک نام و من که مانده ام چکار کنم.چکار؟چکار می شود کرد؟ گفت مشق نام لیلی می کنم....

نفس...

نفس‌ باد صبا مشک‌ فشان‌ خواهد شد
عالم‌ پیر دگر باره‌ جوان‌ خواهد شد
ارغوان‌ جام‌ عقیقی‌ به‌ سمن‌ خواهد داد
چشم‌ نرگس‌ به‌ شقایق‌ نگران‌ خواهد شد

۱۳۸۲ تیر ۱, یکشنبه

تدبیر رسانه‌یی‌

گرایش‌ اجتماعی‌ در هر کشور، می‌تواند بیانگر میزان‌ اعتماد مردم‌ به‌ رسانه‌های‌ آن‌کشورهم‌ باشد. با همه‌ گیرشدن‌ اینترنت‌ و گسترش‌ ماهواره‌ها، درصد افرادی‌ که‌ از رسانه‌های‌ داخلی‌، اخبار را دریافت‌ می‌کردند، کاهش‌ یافته‌ است‌ . یکی‌ از دلایل‌ که‌ حتی‌ به‌ عرصه‌های‌ اخبار هنری‌ و یا ورزشی‌ نیز کشیده‌ شده‌ است‌ وجود نهادهای‌ تعیین‌کننده‌ سیاسی‌ در عرصه‌های‌ مختلف‌ رسانه‌یی‌ است‌. رسانه‌های‌ ایرانی‌، متاسفانه‌ بشدت‌ سیاستزده‌ هستند و بسیاری‌ از موارد خبری‌ و تحلیلی‌ تحت‌ نفوذ این‌ سیاست‌کاری‌ قرار دارد: عباس‌ کیارستمی‌، بزرگترین‌ جایزه‌ سینمایی‌ جهان‌ را دریافت‌ می‌کند، ولی‌ هیچ‌ بازتابی‌ در رادیو و تلویزیون‌ ایران‌ ندارد. شادی‌ مردم‌ ایران‌، بعد از راهیابی‌ تیم‌ ملی‌ فوتبال‌ کشورشان‌ به‌ جام‌ جهانی‌، به‌ شعارهای‌ سطحی‌ و قسمتهای‌ گزینشی‌، تبدیل‌ می‌شود و در سوی‌ دیگر، مرگ‌ نابه‌ هنگام‌ کاوه‌ گلستان‌، هیچ‌ بازتابی‌ در رادیو و تلویزیون‌ ایران‌ ندارد. در این‌ بین‌ خصوصا در سالهای‌ بعد از 76 مطبوعات‌ ایران‌ توانسته‌اند، یک‌ گام‌ جلوتر از رادیو و تلویزیون‌ حرکت‌ کنند. اما این‌ به‌ هیچوجه‌ نمی‌تواند بیانگر سطح‌ بالای خبر رسانی‌ و یا تحلیل‌ در رسانه‌های‌ ایران‌ باشد. اگر اتفاقی‌ می‌افتد، بیشتر بخاطر تهور و کارآمدی‌ چند نویسنده‌ است‌، نه‌ سیستمی‌ که‌ بر مطبوعات‌ حاکم‌ است‌. بعلاوه می‌توان‌ به‌ همان‌ وجه‌ سیاستزدگی‌ رسانه‌های‌ داخلی‌ هم‌ اشاره‌ کرد. با این‌ وضعیت‌، درصد اعتماد مردم‌، کاهش‌ می‌یابد و اگر روزنامه‌یی‌ نیز پایندگی‌ داشته‌ باشد، بیشتر وجه‌ اقتصادی‌ آن‌ به‌ دید مردم‌ می‌آید. متاسفانه‌، این‌ عقاید عمومی‌، درست‌ است‌. در حالی‌ که‌ خبرگزاری‌ الجزیره‌، به‌ سی.ان.ان خاورمیانه‌ تبدیل‌ شده‌ است‌ و حتی‌ در زمان‌ جنگ‌ عراق‌ نیز، همه‌ خبرگزاریهای‌ جهان‌، از تصاویر خبرگزاری‌ الجزیره‌ استفاده‌ می‌کردند، نگاه‌ حاکم‌ بر رسانه‌های‌ ایرانی‌ نگاهی‌ بشدت‌ نازل‌ و فرودست‌ است‌. هیچ‌ متخصصی‌ در زمینه‌ ارتباطات‌ و رسانه‌های‌ جمعی‌، درکاست‌ هدایت‌ کننده‌ رسانه‌های‌ ایران‌ وجود ندارد و اگر هم‌ منتقد و متخصص دلسوزی‌ بخواهد در جهت‌ بهتر کردن‌ کیفیت‌ رسانه‌ها، اظهار نظر کند، با بی‌توجهی‌ روبرو خواهد شد.و حال آن که در بسیاری‌ از کشورهای‌ توسعه‌ یافته‌ که‌ رسانه‌ها، نقش‌ عظیمی‌ را در توسعه‌یافتگی‌ آنها داشته‌اند همواره‌، عده‌یی‌ وجود دارند که‌ وقتشان‌ صرف‌ غلط‌گیری‌ از رسانه‌ها و ارایه‌ متدهای‌ پیشرفته‌ جلب‌ مخاطب‌ می‌شود. متاسفانه‌، در ایران‌، این‌ مساله‌ وجود ندارد و به‌ هیچوجه‌، نظر مخاطب‌، برای‌ متولیان‌ رسانه‌ها و سیاست گزاران اهمیت‌ ندارد . گویا رسالت‌ واقعی‌ اطلاع‌ رسانی‌ و فرهنگ‌ سازی‌ فراموش‌ شده‌ است‌. جهان‌ به‌ سوی‌ کوچک‌ شدن‌ پیش‌ می‌رود. اینکه‌ می‌گویند، امواج‌ رادیویی‌، از در و دیوار، به‌ داخل‌ خانه‌ می‌آیند، کاملا واقعی است‌. گرایش‌ مردم‌ به‌ اینترنت‌ و ماهواره‌ها را نمی‌توان‌ با قراردادن‌proxy server و یا پارازیت‌ حل‌ کرد. چون‌ همیشه‌ راهی‌ برای‌ آگاه‌ شدن‌ وجود دارد. آنچه‌ رسانه‌های‌ ایرانی‌ را در سطح‌ پایین‌ کیفی‌ و حتی‌ کمی‌ قرار داده‌ است‌، نداشتن‌ تخصص ارباب‌ رسانه‌ها است‌.عامل‌ دیگر، نبود رقابت‌ بین‌ رسانه‌های‌ داخلی‌ و یا بین‌ رسانه‌های‌ داخلی‌ و خارجی‌ است‌. وجود شبکه‌های‌ خصوصی‌ رادیویی‌ و تلویزیونی‌، بهترین‌ عامل‌ ایجاد رقابت‌ در عرصه‌ رادیو و تلویزیون‌ است‌. اگر افراد متخصص در زمینه‌ ارتباطات‌ و روزنامه‌نگاری‌ در مطبوعات‌ و رسانه‌های‌ ایران‌، شروع‌ به‌ فعالیت‌ کنند، قطعا می‌توان‌ به‌ روزهای‌ آینده‌ به‌ دیده‌یی‌ مثبت‌ نگریست‌. اگر عرصه‌ فعالیت‌ رسانه‌های‌ مستقل‌ از دولت‌ گسترده‌ تر و رقابت‌ بین‌ رسانه‌ها حاکم‌ شود، شاید بتوان‌ از بن‌ بست‌ خبررسانی‌ پرسکته‌ در ایران‌، بیرون‌ آمد و البته‌ گامی‌ هم‌ به‌ سوی‌ امنیت‌ ملی‌ مطلوب‌ برداشت

یک شعر از بیژن جلالی

از زبان‌ اندوه‌ است
‌ که‌ نام‌ تو را می‌شنوم
‌ ای‌ گل‌
زیرا نیامده‌
بازمی‌گردی‌

۱۳۸۲ خرداد ۲۹, پنجشنبه

غیر ممکن

اجازه‌ بدین‌ تا نظر بی‌طرفانه‌ی‌ خودم‌ رو اینجا بگم‌...
استنلی‌ بابین‌/ مهران‌ مرتضایی‌

۱۳۸۲ خرداد ۲۳, جمعه

...

یکی بود یکی نبود.یک وقت یکی سگی داشت که اون سگ منو دوست می داشت...

۱۳۸۲ خرداد ۲۲, پنجشنبه

فراموشی کار من نیست

یک‌ سال‌ گذشته‌ حالا،یک‌ سال‌ گذشته‌ که‌ هر صبح‌ پریده‌ از خواب‌ و یک‌ جورهایی‌ خیره‌ شده‌ام‌ به‌ جایی‌ که‌ نمی‌دانم‌ کجاست‌. یک‌ سال‌ گذشته‌ که‌ این‌ مسیر تازه‌ هر روز مرا می‌برد با خود،می‌برد به‌ یک‌ خیابان‌ کم‌ عرض‌،به‌ یک‌ ساختمان‌ سبز،روزهای‌ اول‌ دو تا پرنده‌ توی‌ آسمان‌ دلم‌ پر می‌زدند،یک‌ جورهایی‌ می‌زدند به‌ دل‌ آبی‌ آسمان‌،و اوج‌ بود که‌ می‌گرفتند و می‌دادندش‌ به‌ من‌، یک‌ سال‌ گذشته‌ حالا از همه‌ روزهایی‌ که‌ می‌خواستم‌ پرندگی‌ کنم‌ و عشق‌. «جمالزاده‌، اعزازی‌،شماره‌ سه‌» این‌ را محمد بلوری‌ گفته‌ بود و گفته‌ بود که‌ «بیا». فراموشی‌ کار من‌ نیست‌،گفته‌ بود: «دکتر بهزادی‌ سردبیر است‌» همین‌ها کافی‌ بود،کافی‌ بود که‌ با ذوق‌ کودکانه‌ و اندوه‌ مردانه‌یی‌ قصه‌ را بگویم‌ برای‌ قصه‌گو . بعد هم‌ خودکارم‌ را برداشته‌ و بروم‌، دکتر دستم‌ را بگیرد که‌ «خوب‌ کردی‌ آمدی‌». یک‌ سال‌ گذشته‌ حالا که‌ این‌ مسیر تازه‌ هر روز مرا و خودکارم‌ را به‌ ساختمان‌ سبزی‌ می‌آورد که‌ دیگر بیگانه‌ نیست‌.اعتماد حالا همان‌ قدر آشنای‌ من‌ است‌ که‌ پیشتر بی‌اعتمادی‌، همان‌ قدر پلکان‌هاش‌ خاطره‌انگیزند که‌ پلک‌های‌ خودم‌،که‌ چشم‌های‌ تو. سی‌سال‌ و یک‌ سال‌ گذشته‌ و می‌گذرد لابد که‌ کلمات‌ دوست‌ شده‌اند با من‌، دوست‌تر شده‌اند حالا که‌ «برای‌ مردم‌»، دکتر بهزادی‌ این‌ را همان‌ روز اول‌ گفت‌ و حالا هم‌ می‌گوید، گفت‌: «برای‌ مردم‌ » و نوشتم‌، برای‌ مردم‌ نوشتم‌، و برای‌ تو، برای‌ مردم‌ به‌ علاوه‌ تو.یک‌ سال‌ گذشته‌ حالا که‌ هر صبح‌ وقتی‌ بیدار می‌شوند مردم‌، «اعتماد» با تیتر درشت‌ و عکس‌ بزرگش‌،خیره‌ به‌ جایی‌ شده‌ که‌ شاید حرف‌ دل‌شان‌ باشد،حرف‌ دل‌ من‌ هم‌ که‌ هر صبح‌ می‌پرم‌ از خواب‌ و خیره‌ می‌شوم‌ به‌ جایی‌ که‌ نمی‌دانم‌ کجاست‌.از آن دوتا پرنده حالا رد پروازشان تنها از من دلی که عین عشق ناتمام مانده...
یاداشت روی جلد ویژه نامه اعتماد به مناسبت یک سالگی

۱۳۸۲ خرداد ۱۷, شنبه

برخورد نزدیک از نوع پنجم

این شهرام رفیع زاده هم موجود جالبی است.همیشه چند تا آس دم دست دارد.باید بین دوست و دشمن فرق بگذارد.متاسفانه فیلترینگش بعضی وقتها درست کار نمی کند.شعر هایش را دوست دارم خودش را هم ایضا.دوستان و همکاران خوبی دور و بر خودش جمع کرده که وقتی نیست بیشتر هوایش را دارند.یکی از دوستانش منم با کمی تسامح وتساهل.رد میشدم گفتم سری به او بزنم و دیداری تازه کنم که شد.تا مرا می بیند خبر می خواهد. راستی نگاهی به مجله فکر روز شماره ۱۲بیندازید و روایت ادبی اش را بخوانید داستان و مصاحبه ای از باربارا سلفریج است زحمت ترجمه داستانش با همکار خوبم خانم حمیرا مقدمی است.
اسدالله امرایی

نیم ساز

یکم‌. در نخستین‌ روزهای‌ شهریورماه‌ 81، سیدمحمد خاتمی‌ که‌ در دو انتخابات‌ پیاپی‌ با اکثریت‌ قاطع‌ به‌ ریاست‌ جمهوری‌ رسیده‌، تنها زمانی‌ از ارایه‌ دو لایحه‌ به‌ مجلس‌ سخن‌ گفت‌ که‌ مدت‌ها پیش‌ محافظه‌کاران‌ با پروژه‌ «تور قانون‌» و استفاده‌ از اهرم‌های‌ فشار پیدا و پنهان‌ در ساختار حکومتی‌ ایران‌، توانسته‌ بودند اصلاحات‌ ایرانی‌ را زمینگیر کنند. خاتمی‌ آن‌ روز در پاسخ‌ به‌ خبرنگاری‌ که‌ از او درباره‌ احتمال‌ رد لوایح‌ از سوی‌ شورای‌ نگهبان‌ پرسید، گفت‌ که‌ چنین‌ امکانی‌ وجود ندارد چرا که‌ رییس‌ جمهوری‌ درخواستی‌ فراتر از قانون‌ اساسی‌ ندارد. او همچنین‌ تاکید داشت‌ که‌ رییس‌ جمهوری‌ در صورت‌ رد لوایح‌ به‌ رییس‌جمهوری‌ به‌ دردنخور تبدیل‌ خواهد شد. محافظه‌کاران‌ لوایح‌ خاتمی‌ را دعوت‌ به‌ فینالی‌ زودرس‌ تعبیر کردند و حال‌ آن‌ که‌ جنبش‌ اصلاحی‌ ایران‌ انگشت‌ نقد را به‌ سوی‌ رییس‌ جمهوری‌ گرفته‌ بود که‌ تنها اهرمش‌ آرای‌ مردم‌ بود.
دوم‌. از میان‌ سه‌ گزینه‌ تایید، اصلاح‌ یا رد لوایح‌ ،محافظه‌کاران‌ آخرین‌ گزینه‌ را در حالی‌ برگزیدند که‌ شرایط‌ منطقه‌یی‌ و جهانی‌ بیش‌ از پیش‌ بر اهمیت‌ شکاف‌ دولت‌ ملت‌ در ایران‌ افزوده‌ و آینده‌ را به‌ نوعی‌ با عمق‌ و فعالیت‌ چنین‌ شکافی‌ گره‌ زده‌ است‌ تا جایی‌ که‌ می‌شود ادعا کرد تنها راه‌ عبور از بحران‌ پیش‌ روی‌ نظام‌ جمهوری‌ اسلامی‌، تقلیل‌ و کم‌کردن‌ شکاف‌ دولت‌ ملت‌ است‌. انتخابات‌ نهم‌ اسفند نشان‌ داد که‌ عمق‌ و گستردگی‌ این‌ شکاف‌ نسبت‌ مستقیمی‌ با رفتار محافظه‌کاران‌ در برابر جنبش‌ اصلاحی‌ دارد. با این‌ حساب‌ انتخاب‌ هر یک‌ از سه‌ گزینه‌ فوق‌ به‌ نوعی‌ بیانگر اراده‌ محافظه‌کاران‌ برای‌ کاهش‌ یا افزایش‌ شکاف‌ و به‌ تبع‌ انتخاب‌ بین‌ خودم‌، دوستم‌ و دیگران‌ است‌. ظاهرا محافظه‌کاران‌ به‌ دیگی‌ رسیده‌اند که‌ برایشان‌ نمی‌جوشد.
سوم‌. اظهارات‌ اخیر هاشمی‌ رفسنجانی‌ در مقایسه‌ شرایط‌ فعلی‌ با ماجرای‌ بنی‌صدر به‌ نوعی‌ دادن‌ اطمینان‌ خاطر به‌ محافظه‌کاران‌ تعبیر می‌شود چرا که‌ بنی‌صدریزاسیون‌ یکی‌ از پروژه‌های‌ اولیه‌ ایشان‌ در برابر جنبش‌ اصلاحی‌ نیز بوده‌ است‌. هاشمی‌ رفسنجانی‌ با اظهارات‌ اخیرش‌ به‌ نوعی‌ برنقش‌ خود در عبور از بحران‌ نیز تاکید کرده‌ و از محافظه‌کاران‌ خواسته‌ تا کار را به‌ کاردان‌ بسپارند. انتشارنامه‌ رییس‌ جمهوری‌ به‌ رییس‌ مجلس‌ درباره‌ عدم‌ ارجاع‌ لوایح‌ به‌ مجمع‌ تشخیا مصلحت‌ نظام‌ با این‌ تلقی‌ حفظ‌ توپ‌ در زمین‌ اصلاح‌طلبان‌ به‌ نظر می‌رسد و به‌ نوعی‌ زمان‌شناسی‌ خاتمی‌ را هم‌ به‌ رخ‌ می‌کشد. خاتمی‌ برای‌ نجات‌ کشتی‌ در دریای‌ توفانی‌ به‌ سکان‌ اصلاحات‌ و زمان‌ با هم‌ نیاز دارد.از پیام‌ دوم‌ خرداد خاتمی‌ و نامه‌ او به‌ رییس‌ مجلس‌ می‌توان‌ نشانه‌هایی‌ را دریافت‌ مبنی‌ بر اینکه‌ او نمی‌خواهد یک‌ رییس‌ جمهور به‌ دردنخور باقی‌ بماند و حاضر به‌ زمان‌سوزی‌ هم‌ نیست‌.
یاداشت منتشر شده در روزنامه اعتماد 17 خرداد 82

۱۳۸۲ خرداد ۱۲, دوشنبه

یه بار از نزدیک

دیروز رفته بودم خانه عماد خراسانی.یه اتاق کوچک و یه تخت و یه عصا.چند تا عکس اخوان ودو تا انگشتر عقیق که یکیش آبی بود اون یکی دخترکی که داشت انگور می چید.دوتا چشم و یه نگاه بعلاوه کلی عشق.هشتاد و دو سالش میشه عماد.رفیق فابریک اخوان در رندی و قلندری.ازش پرسیدم حالا که به این جا رسیدی حالا که رسیدی ته خط هنوز اون عشق توی سرت هست؟هنوز رنج می کشی؟ گفت و البته آرام وشمرده که هنوز...عشق عماد یک وقتی سر زبان ها بود.گفتم ماجرا چی بود.گفتم می خوام همش رو بشنوم.گفت دست رو بد دردی گذاشتی گفت زدی توی خال.ازش چیزی نمانده.یه تیکه پوست و استخوان و بازم از عشق می گفت و این که اگه یه بار دیگه هم دنیا بیاد باز شعر و عشق.گفتم تو این دوتا رو انتخاب میکنی بازم.گفت من اونارو انتخاب نمی کنم اون خودشون رو تو وجودم جا میکنن.شعر هاش جای خود می خواستم یه بار از نزدیک ببینمش.ببینم چطور میشه یه آدم تو هشتاد و دو سالگی وقتی جایی میان مرگ و زندگی قرار گرفته می تونه از عشق و با عشق نفس بکشه.و دیدمش...

هركس‌ آب‌ قلبش‌ را مي‌خورد

يك‌ صندلي‌ را در نظر بگير، يك‌ اتاق‌ پر ازكتاب‌ و كلمه‌ را. او خودش‌ را يك‌ جورهايي‌ مثل‌ كودك‌ توي‌ زهدان‌، جمع‌ كرده‌ روي‌ صندلي‌. دست‌هايش‌ عجب‌ شكل‌هايي‌ به‌ خود مي‌گيرند و چشم‌هايش‌ هم‌. هوشنگ‌ گلشيري‌ يك‌ جورهايي‌ جان‌ داده‌ به‌ داستان‌ كه‌ نفس‌هاش‌ حالا آهنگ‌ داستان‌ را گرفته‌ به‌ خود. «هر كس‌ آب‌ قلبش‌ را مي‌خورد»، گلشيري‌ هم‌ آب‌ قلبش‌ را خورد. داستان‌هاي‌ ننوشته‌اش‌ به‌ كنار، داستان‌هاي‌ در محاقش‌ به‌ كنار، حتي‌ اگر همه‌ آثار چاپ‌ شده‌اش‌ را كنار بگذاريم‌ او آب‌ دلي‌ را مي‌خوردكه‌ عاشق‌ داستان‌ بود و همين‌ عشق‌ غير «شازده‌ احتجاب‌»، غير «جبه‌ خانه‌»، غير معصوم‌ها و «آينه‌هاي‌ دردار» و باقي‌ نوشته‌هاش‌، به‌ او توان‌ ساختن‌ جرياني‌ را داد كه‌ داستان‌نويسي‌ فارسي‌ را با افق‌هاي‌ تازه‌ پيوند زد. گلشيري‌ بخش‌ قابل‌ توجهي‌ از مجال‌ بي‌رحمانه‌ اندكش‌ را به‌ جاي‌ فاصله‌ گرفتن‌ از ديگران‌، صرف‌ كرد تا آنها را با چشم‌اندازهاي‌ مكشوفش‌ آشنا كند.مي‌شود ادعا كرد كه‌ او هم‌ جانش‌ را به‌ داستان‌ داده‌ و هم‌ به‌ داستان‌ ما جان‌ داده‌. نقش‌ او در داستان‌ نويسي‌ معاصر عين‌ نقش‌ شاملو در شعر معاصر است‌، غير از آفرينش‌ آثاري‌ پخته‌ و پرقوت‌، تلاش‌ براي‌ تثبيت‌ و تكثير از هر راه‌ ممكن‌. ادبيات‌ معاصر ايران‌ هيچ‌ وقت‌ آن‌ صندلي‌، آن‌ اتاق‌ پر از كتاب‌ و كلمه‌، و هوشنگ‌ گلشيري‌ را فراموش‌ نخواهد كرد.
منتشر شده در روزنامه اعتماد

برای هوشنگ گلشیری
قناري‌ گفت‌:كره‌ ما
كره‌ قفس‌ها با ميله‌هاي‌ زرين‌ و چينه‌دان‌ چيني‌.
ماهي‌ سرخ‌ سفره‌ هفت‌ سين‌اش‌ به‌ محيطي‌ تعبير كرد
كه‌ هر بهار
متبلور مي‌شود
كركس‌ گفت‌: سياره‌ من‌
سياره‌ بي‌همتايي‌ كه‌ در آن‌ مرگ
‌مايده‌ مي‌آفريند
كوسه‌ گفت‌: زمين‌
سفره‌ بركت‌خيز اقيانوس‌ها
انسان‌ سخني‌ نگفت‌
تنها او بود كه‌ جامه‌ به‌ تن‌ داشت
‌و آستينش‌ از اشك‌ تر بود.
احمد شاملو

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes