همان قدر كه شهريور ميتواند ماه فراموشي باشد مهر ماه به ياد آوردن است. وقتي ساعتها به عقب برگردند پاييز آمده است، وقتي سالها به عقب برگردند شاعري آنجا ايستاده سركوي و كوچه در و دروازه ، توي اتاق و خانه و خيابان. نه زمان پيرش ميكند، نه هياهو دور و دورهاش. صدايش هنوز در كوچههاي خاكي شيراز و حالا از همه دريچههاي جهان به گوش ميرسد «نه هر كه چهره برافروخت دلبري داند.» او همان جا، از اعماق قرنها سكوتو سرافكندگي، دلق ريا و رخت و پخت را به دور افكنده كه «نه هر كه سربتراشد قلندري داند.» ميتوانيم به او افتخار كنيم به حافظ كه هنوز شاعر آب و گل ماست و شاعر شور و شيداييمان باقي ميماند. او كه «درس سحر بر سر ميخانه» نهاد و داغي بر دل كه «در خرمن صد زاهد عاقل زند آتش».از حافظ تا امروز راههاي پرشماري را انسان در نورديده: ماركس، فرويد و راسل در اين دويستسال دروازههاي ورود به راههايي بودهاند پرپيچ و خم و بسيار راه ديگر تا صداي خش خش پاييز حالا توي هياهوي اشيا طوري گم شود كه كابوس كودكانه ي ما چون واقعيتي بيبديل همه چيز را بي رنگ كند. اما در همين پاييز، ميشود خيلي چيزها را به يادآورد حافظ را ميشود به يادآورد. رفت جلوي تاقچه و ديوانش را به دست گرفت. بازش كرد و ديد كه او «درس سحر بر سرميخانه» نهاده و عشق را چون داغي بر دل ما.حافظ هفت قرن است شبها دستش را برميآرد و دعا ميكند كه عشق به زمين برگردد و درد انسان را دوا كند. ما چه كردهايم، چه ميكنيم دست و پاي خويش گم كرده در برهوت نادركجايي و بيدر زماني يكديگر را تنها گذاشتهايم، ميگذاريم و اجازه داديم كه قلبمان به حجمي قيرين بدل شود. او راهي را پيش پاي ما و انسان همه اعصار گشوده كه رهروانش اندك و اندكتر شدهاند هرچه پيش آمدهايم. چندان كه حالا ميتوان ادعا كرد راهي است بيبرگشت، بيفرجام همان كه اخوان راه سومش خوانده و خريداري و همراهي ندارد جز تنهايي. تنهايي مطلق.چند روز يا چند قرن گذشته از مهر لب او و اين كشتي سرگشته است هنوز، قرنها خواهد گذشت و ما سرگشته دنبال چيزي خواهيم گشت كه نميدانيم چيست. كاش خودمان را ميگشتيم، يك روز پاييزي ميرفتيم كنار تاقچه و شعرهايش را توي دستها و دلمان ميخوانديم «من ترك عشق شاهد و ساغر نميكنم /صد بار توبه كردم و ديگر نميكنم» و عشق را به ياد ميآورديم: راهي را كه حافظ در اعماق قرون به روي ما گشود و حالا غبار «بدعهدي» چنان گمش كرده كه بايد با همه آنچه از ازل در دل ما جا كرده، خداحافظي كرد و خطاب به شاعر عشق و شور و شيدايي، گفت «حافظ خداحافظ».
منتشر شده در روزنامه اعتماد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر