۱۳۸۱ آبان ۱, چهارشنبه

بی تو

يک روز گرم تابستان آدم ممکنه يکي رو گم کنه.يا اين که يکي آدم رو گم کنه.بهتر بگم ممکنه يه روز گرم تابستان جا بموني يه جايي توي تقويم.بعد بشي يه خاطره و کمي بعدتر يه خاطره دور و دورتر.شب ها ممکنه نتوني بخوابي.يه شب و دو شب و همين طور همه شبايي که ميان.تو هميشه خودت رو تو دل بروتر از اين ميدونستي که توي تقويم جا بموني.ولي حالا که موندي.يه روز سرد حالا پاييز و زمستونش بمونه آدم ممکنه از توي تقويم بيرون بياد و بره همون جايي که ممکنه پيدا بشه.بعد فکر ميکني چه اتفاقي ميفته.هيشکي نمي تونه آخر قصه يي رو که هنوز ناتموم مونده حدس بزنه.حتا اگه خودش قهرمان اون قصه باشه.
اين يک قصه است
که برايش نقاشي هاي قشنگي
توي غارها کشيده ام
نقش لولو را داده ام به ديگران
خودش را کشيده ام
با دو تا گيس بافته
و لبي که گوش تا گوش باز ست
جاي چشم هاش دو تا ستاره گذاشته ام
و قسمتي از شب را
خودم به شکل نخستين ام...
مي بينی که هنوز هماني هستم که بودم.هنوز سر همه قرار ها بي قرار توام.آني که نيست تويي.فقط برايت مي نويسم قرار ما اما چنين نبود...خيلي چيز هاي ديگر هم هست که توي کلمه جا نمي گيرد آن ها را يک وقت که آمدي وقتي باران آمد و تو دلت شور زد.وقتي توي يک شب باراني از خانه زدي بيرون و آمدی همان جا که قرار ما بود بي حرفي به زبان سنگ ها و پرندگان به تو خواهم گفت.خوب به آن اسم دقت کن و ببين ماه بر سينه ام چطور روييده.من مرد هيچ سر زميني نمي شوم بي تو...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes