۱۳۸۱ مهر ۲۳, سه‌شنبه

مخفیانه

دو روز پیش توی روزنامه اعتماد محمد آقازاده یه یادداشت نوشته بود که صدای خیلی از همکارانم رو توی روزنامه و بیرون در آورد خواستم بگم در این موارد یه گوش رو در و اون یکی رو دروازه کن.اون طفلک از خیلی چیزا خبر نداشت و البته یه جورایی هم خواسته بود یه چیزی بنویسه.مخصوصا از یه بنده خدایی نامبرده که شاید بعد این بیاد اونجا ولی تا حالا که نبوده.به هر حال بی خیال.این یک
مجتبا پورمحسن هم اومده تو بلاگ نویسی.فکر می کردم ماها از گرفتاری این کاره شدیم مثل اینکه بازم اشتباه کردم...این دو
از قرار جمعه خانه فرهنگ رشت افتتاح میشه.البت رشت ما همیشه خانه فرهنگ بوده.هادی موحد امر کرده که بیا.حتما نمی دونه که من اون جا چیزای عزیز زیاد دارم اما راستیتش پام نمی کشه.اینجام به زور هستم.این روزا حس بدی دارم فکر می کنم جام توی این دنیا نیست ما از این دنیا نامردی زیاد دیدیم واسه همینم شده دوست دارم از اینجا زود زود زود برم.کجا هر جا که پیش آید.ببینم آسمون همه جا همین رنگه...ما از اولش هم اشتباه اومدیم...حالا خیلی چیزا رو می فهمم که پیشتر ساددگی روستاییم مانعش بود...ولی باز این دل خیلی ها رو دوست داره و البت تو رو خیلی زیاد...بیشتر از هفت تا فعلا مخفیانه دوستت دارم تا به وقتش...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes