۱۳۸۱ مهر ۱۵, دوشنبه

یک روز دوباره بر می گردی...

ديشب شادی شاملو که هم شعر می نویسد و هم نوه شاملو بزرگ است از ايران رفت.چند روز پيش آمده بود خدا حافظی کند از من.اينجا ديگر سختش بود زندگی کردن.مشکلات خودش را داشت و رفت شايد جايی ديگر زندگی تازه يی را شروع کند.جالب بود برايم که مثل پدر بزرگش با معرفت است.اما بعضی ها بی خدا حافظی تو را همين جا،جا می گذارند و تو می مانی و انتظار و انتظار و انتظار و باقی قضايا و اين که يک روز دوباره بر می گردد.يک روز دوباره بر می گردي...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes