ديشب شادی شاملو که هم شعر می نویسد و هم نوه شاملو بزرگ است از ايران رفت.چند روز پيش آمده بود خدا حافظی کند از من.اينجا ديگر سختش بود زندگی کردن.مشکلات خودش را داشت و رفت شايد جايی ديگر زندگی تازه يی را شروع کند.جالب بود برايم که مثل پدر بزرگش با معرفت است.اما بعضی ها بی خدا حافظی تو را همين جا،جا می گذارند و تو می مانی و انتظار و انتظار و انتظار و باقی قضايا و اين که يک روز دوباره بر می گردد.يک روز دوباره بر می گردي...
۱۳۸۱ مهر ۱۵, دوشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر